167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • گفته رهبر در اينجا گه شنو
    تا شوي اهل يقين را پيشرو
  • از بدان جور فراوان ديده ام
    در دل شبها بحق ناليده ام
  • از بدان دلخسته ام در اينجهان
    با فغان و درد و زاري همزبان
  • از بدان دارم دلي پر درد و سوز
    در سياهي است ما را ديده روز
  • از بدان جانان مرا کرده خلاص
    در لسانم او نهاده سر خاص
  • از بدانم در جهان آزاد کرد
    خانه ويران من آباد کرد
  • از بدان در راستي يابي امان
    کوش اندر راستي اينجا بجان
  • زينهاري پند من در گوش گير
    شربت نور صفاتم نوش گير
  • زينهاري دل نه بندي در جهان
    بگذر از وي روي کن سوي جنان
  • در جهان غير از بلا و درد نيست
    ليک واقف باش کو بي مرد نيست
  • مرهمش اينجا شفاي درد بود
    شربت از دست خودم در خورد بود
  • در سبوي خم خود انداز مي
    بشکن اينجام جم و خمهاي کي
  • مست شو اندر سماع و چرخ زن
    ورنه بنشين در پي آن چرخ زن
  • خويش را در صورت آرايش کند
    برسر بستر ترا مالش کند
  • يار را بشناس در خود کن نظر
    گر ترا هست از درون خود خبر
  • هرکه او خود را شناسد در جهان
    او بود قطب زمين و آسمان
  • هست رسوا آنکه او در جهل مرد
    پرشده پيمانه اش اينجا ز درد
  • تو نه آگاه از حال دلم
    زآنسبب گوئي در اينجا باطلم
  • از بدي کس ميرود در سوي نار
    از بدي رو توبه کن صد زينهار
  • اولت منزل در اينره توبه است
    رو براه توبه کن کين ره بهست
  • هرکه او در راه توبه رفته است
    بيشکي نزديک جانان زنده است
  • توبه کن پس قدم در راه نه
    وين لسانرا بردل آگاه نه
  • توبه کن همچو مردان اي جوان
    تا بماني از شياطين در امان
  • توبه کن در توبه محکم باش تو
    تا به بيني صورت نقاش تو
  • توبه کن تا شربت کوثر خوري
    دين بايمان کن در اينصورت توي
  • توبه کن از هر چه کردي پيش از اين
    تا دهد ره در خودت اينجا زمين
  • توبه گرگي دهندت در جهان
    واي بر حالات تو اي بيزبان
  • هرکه بي توبه بميرد پاک نيست
    جاي او ميدان که در اين خاک نيست
  • هرکه بي توبه جهان بدرود کرد
    در حقيقت خدمت نمرود کرد
  • هرکه بي توبه برفته هالکست
    در گرفتاري به بند مالک است
  • توبه کن اي لعين در اين جهان
    تا نباشي همنشين عاصيان
  • توبه کن زود از يزدان بترس
    تا بدوزخ دربرندت در مرس
  • غير از اينم نيست با تو اي پسر
    گفتگو در عالم معني دگر
  • چند گردي گرد بغض اهل دل
    عاقبت گردي در اين عالم خجل
  • درنگر در اينجهان حق را بدان
    چند گردي گرد ناحق اي جوان
  • هرکه ناحق کرد و بي توبه برفت
    اي زمان در نار او دارد نشست
  • هرکه دارد با من بيدل کرم
    همرهم در سوي جنت ميبرم
  • هرکه با من کرد اينجا گاه رحم
    کي بسوزد مرو را در نار لحم
  • هرکه کرده شفقتي بر اهل راز
    او نيابد در ره کوره گداز
  • ظلم باشد آنچه برخود ديده
    خويش را در طوق لعنت کرده
  • ميفريبند اهل صورت را بدم
    در چنين غفلت ندارد هيچ غم
  • تو بسي صورت پرستي کرده
    در چنين صورت ز عالم رفته
  • آنکمر در ماتمت بدهد بکس
    با تو ميگويم نگهدار اين نفس
  • مرده آنانند که نادان رفته اند
    در کمند صيد شيطان گشته اند
  • مرده آنانند که دنياشان خوشست
    کرده اند در اينچنين جائي نشست
  • تو باين دنيا مکن دل بستگي
    تا نماند در دل تو خستگي
  • تو دراين دنيا شدستي در گرو
    آنچه کشتي اندر او ميکن درو
  • تو در ايندنيا چرائي بيزبان
    گر خرد داري ببر از اين مکان
  • هستي خود کرده ام زير وزبر
    يکدمي در نيستي ام کن نظر
  • هستيم اينجا فلک درهم شکست
    در زمين نيستي اين طاق بست