167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • خوش آنکس، کز سر صدق و نيازي
    کند در سجدگاه دل، نمازي
  • موشکي را بمهر، مادر گفت
    که بسي گير و دار در ره ماست
  • تله محکمي به پشت در است
    گربه فربهي است، ميان سراست
  • هر نشيمن، نه جاي هر شخصي است
    هر گذرگه، نه در خور هر پاست
  • نشنيدم بنا، چنين محکم
    گر چه در دهر، صد هزار بناست
  • موشک از شوق جست و شد بدرون
    تا که او جست، بانگ در بر خاست
  • گفت پروانه پر سوخته اي
    که ترا چشم، بايوان و در است
  • من عمر خويش، چون تو نخواهم تباه کرد
    در سعي و رنج ساختن آشيانه اي
  • هر کس که توسني کند، او را کنند رام
    در دست روزگار، بود تازيانه اي
  • بسيار کس، ز پاي در آورد اسب آز
    آن را مگر نبود، لگام و دهانه اي
  • مرا بچرخ برافراشت بردباري، سر
    تو گه باوج سمائي و گاه در بن چاه
  • بنزد اهل خرد، سستي و سبکساريست
    در اوفتادن بيجا و جستن بيگاه
  • قويتري ز تو، روزي ز پا در افکندت
    بيک دقيقه، ز من هيچتر شوي ناگاه
  • من از کجا و فتادن بمطبخ دهقان
    مگر نبود در اين قريه، هيزم ديگر
  • فکند بي سببي در تنور پيرزنم
    شوم ز خار و خسي نيز، عاقبت کمتر
  • بکوي نيکدلان، نيست جز نکوئي راه
    بسوي کاخ هنر، نيست غير کوشش در
  • اگر ز کار بد نيک خويش، بي خبري
    دمي در آينه روشن جهان، بنگر
  • براي معرفتي، جسم گشت همسر جان
    براي بوي خوشي، عود سوخت در مجمر
  • کاشکي، وقت را شتاب نبود
    فصل رحلت در اين کتاب نبود
  • ما نديديم و راه کج رفتيم
    ور نه در راه، پيچ و تاب نبود
  • اينکه خوانديم شمع، نور نداشت
    اينکه در کوزه بود، آب نبود
  • نکشيد آب، دلو ما زين چاه
    زانکه در دست ما طناب نبود
  • دکان کيد، برو جاي ديگري بگشاي
    فروش نيست در آنجا که من دکان دارم
  • در آن همسايگي، گرگي سيه کار
    شدي همواره زان خفتن، خبردار
  • شبان را ديو خواب افکنده در دام
    بدام افتند مستان، کام ناکام