نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان پروين اعتصامي
پاي من از چيست که بي موزه است
در
تن تو، جامه خلقان چراست
هر که پشيزي بگدائي دهد
در
طلب و نيت عمري دعاست
گفت، زنگي که
در
آئينه ماست
نه چنانست که دانند سترد
چو چشم پاسبان، بيخواب مانده
چو گيسوي بتان،
در
تاب مانده
ز کوه آورده
در
دامن، بسي سنگ
چو ياقوت و زمرد، گونه گون رنگ
نموده غنچه گل، خنده آهنگ
که
در
گلشن نشايد بود دلتنگ
که اندر بند بگرفتست آرام؟
کدامين عاقل آسوده است
در
دام؟
بر او خنديد مرغ صبحگاهي
که تا کي رخ نهفتن
در
سياهي
گرفتم زلف سنبل را
در
آغوش
فضاي لانه را کردم فراموش
تو سرمستي و ما صيد پريشان
تو آزادي و ما
در
بند فرمان
تو جز
در
بوستان، جولان نکردي
نظر چون من، بدين زندان نکردي
چه راحت بود
در
بي خانماني
چه دارو داشت، درد ناتواني
در
و بام قفس، بام و درم شد
پرم کندند و عرياني پرم شد
نزد استاد فرش رفتم و گفت
در
تو فرسوده، فهم اين فن نيست
چرخ، هر سنگ داشت بر من زد
ديگرش سنگ
در
فلاخن نيست
خواجه شد
در
دام مهرش پاي بند
دل ز کسب و کار خود، يکباره کند
در
کنار او نشستي صبح و شام
نه نصيحت گوش کردي، نه پيام
چون نگهبان بهر سو کن نظر
بام کوتاهست، گر بسته است
در
گفت ديشب
در
سراي ما که بود
گفت شخصي آمد اما رفت زود
پيش ما، اي خواجه، شکر پر بهاست
تا چه چيز ارزنده،
در
نزد شماست
بس طبيبانند
در
بازار و کوي
حالت خود، با يکي زايشان بگوي
گر که هر عاقل، چو من ديوانه بود
در
جهان، بس عاقل و فرزانه بود
گنجها بردم که نايد
در
حساب
ذره ها ديدم که گشته است آفتاب
عشق حق،
در
من شرار افروخته است
من چه ميدانم که دستم سوخته است
از طبيبم گر چه مي دادي نشان
من نمي بينم طبيبي
در
جهان
صفحه قبل
1
...
1905
1906
1907
1908
1909
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن