167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

لسان الغيب عطار

  • چند گويم من بتو ترکش بگير
    زنده جاويد شو در خود بمير
  • بهر تو خواني کشيدم قاف قاف
    جني وانسي بگردش در طواف
  • همره احمد شو و تجريد باش
    در طريق مرتضي توحيد باش
  • من نيم عطار گويا در دنيست
    اندرين کفر نه اسلام و دينست
  • ديده ديگر در اينجا ديده ام
    واز لسان الغيب بشنيده ام
  • بگذر از تقليد تايا بي تو راه
    اين ندا باشد ز در گاه آله
  • بگذر از تقليد و در توحيدآ
    تا شوي دانا و پاک و مقتدا
  • هر که از تقليد روي خود بتافت
    سرجانان در درون خويش يافت
  • خلق دنيا گشته در تقليد پند
    نشنود چون دنگ اينجا گاه بند
  • خلق در تقليد رسوا گشته اند
    برسر کوي بلا بنشسته اند
  • جهد کن خود را از اينغم وارهان
    تاشوي امن و درآئي در امان
  • ترک مستي کن بيا هشيار باش
    يکدمي در کلبه عطار باش
  • اين چنين سودا برون کن از دلت
    تا شود عقبي در اينجا گير
  • اين چنين سودا برون کن از دلت
    تا شود عقبي در اينجا حاصلت
  • حب دنيا معجرت در سر کند
    پير گرداند ترا چون خر کند
  • مرترا در بيت نگذارد دگر
    کوست پيرو احمق و نادان و خر
  • در نگر خلق جهان عبرت بگير
    کوبه نگذارد يکي برناو پير
  • راهزن باشد جهانرا پير زن
    در نگر اينحال ديگر دم مزن
  • پند ما را چون دري در گوش کن
    مي ز جام ساقي جان نوش کن
  • در تجرد پادشاه هيجده
    هم خزان و هم بهار و هم ديي
  • در تجرد پادشاهي يافتم
    حکم خود بر ماه و ماهي يافتم
  • شاد و خندان ميروم تا حشرگاه
    چون نبي بگرفت ما را در پناه
  • در پناه مصطفي و آل باش
    بررخ خوبان مثال خال باش
  • کوس نصرت را در اينعالم بزن
    ملک شاهي را بگير از اهرمن
  • همره ما ميروي تا سوي دوست
    در طريقت اين چنين راهت نکوست
  • من در او پيوسته ام پيوند اوست
    زآن زنم من لاف منصوري دوست
  • ذکر تو افسانه دنيا بود
    در فسانه شورش و غوغا بود
  • نيست عاقل اين چنين کس در جهان
    باشد او ديوانه و مسخ زنان
  • مرد آنست کوز سر بگذشته است
    در بروي غير حق دربسته است
  • مرد آنست کو کشد رخت از جهان
    پاي در دامن کشد چون واصلان
  • اندر اين ره ميتواني ديد يار
    از چنين راهي چرائي در کنار
  • راه احمد گير و چونمردان برو
    در شريعت گفت پاکان مي شنو
  • هرکه وابسته باين دنيا شود
    همچو دونان در جهان رسوا شود
  • هرکه را در جاه دنيا دل بود
    چون حمار لنگ زير گل بود
  • هر که تن پرورد جان درباخته است
    رخت را در هاويه انداخته است
  • نفس شومت را ازاينخانه بران
    تا در آيد اندرو نور عيان
  • نفس پرور را نشان دوزخ است
    پرفسرده تر در اينجا از يخ است
  • اصل کار آنست ترک خود کني
    در جهان پس لاف تجريدي زني
  • هر که نيکي کرده است در اينجهان
    ميبرندش پيش حق کروبيان
  • اين نصيحت بشنو و کن گوش تو
    در کم آزاري و نيکي کوش تو
  • تا بيابي حشمت دنيا و دين
    در يقين ما شوي اسرار بين
  • ديده بينا گشا در روي يار
    تا به بيني هستيي ليل و نهار
  • ديده بينا خدا را ديده است
    عکس ديدارش در اين آيينه است
  • ديده بينا بود بيناي او
    کن نظر در شورش و غوغاي او
  • ديده بگشا در جمال دوست تو
    اينچنين بينش بود اينجا نکو
  • ديده بگشا در نگر عطار را
    گوش کن اسرار اين گفتار را
  • غير ديد او نه بيني بينشي
    نيست در اعيانش اينجا پوششي
  • جهد کن در گرد نادانان مگرد
    تا نکردي غير ايندرياي برد
  • گرد داناگير و شو همراه او
    تا رسي در منزل آنشاه تو
  • کشته عطار در عالم بسي است
    بهره بردارد ازو هر جا کسيست