167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • مرا به پشت سرافکند حکم چرخ، ز خلق
    شگفت نيست گرم در بروي نگشادند
  • نخست رسم و ره ما، درستکاري ماست
    قبيله تو، در آئين دزدي استادند
  • در زمستانم، تف دل آتش است
    برف و باران خوابگاه و پوشش است
  • دست داديمت که تا کاري کني
    در همي گر هست، ديناري کني
  • در نمي بندد بکس، دربان ما
    کم نميگردد ز خوردن، نان ما
  • آنچه گفتي نيست، يک يک در تو هست
    گنجها داري و هستي تنگدست
  • هيچ خودبين، از خدا خرسند نيست
    شاخ بي بر، در خور پيوند نيست
  • نور حق، همواره در جلوه گريست
    آنکه آگه نيست، از بينش بريست
  • در سبزه گر روي، کندت دست جور پر
    بر بام گر شوي، کندت سنگ فتنه لنگ
  • آهسته ميوه اي بکن از شاخي و برو
    در باغ و مرغزار، مکن هيچگه درنگ
  • آن قصه شنيديد که در باغ، يکي روز
    از جور تير، زار بناليد سپيدار
  • اين با که توان گفت که در عين بلندي
    دست قدرم کرد بناگاه نگونسار
  • تا شام نيفتاد صداي تبر از گوش
    شد توده در آن باغ، سحر هيمه بسيار
  • در آن حال، داني که نيکي نکوست
    که بيني تو مغزي و رفتست پوست
  • چو پيرايه ها ماندت در گرو
    چو بيني ره نيک و آئين نو
  • نه مشت و قفايت به سر ميزنم
    بدين درگه نور، در ميزنم
  • ازين دشمن در افکندن چه حاصل
    چو عمري با عدوي نفس مانديم
  • گفت، آن زرها که بردستي کجاست
    گفت، در هميان تلبيس شماست
  • دزدي پنهان و پيدا، کار تست
    مال دزدي، جمله در انبار تست
  • تو قلم بر حکم داور ميبري
    من ز ديوار و تو از در ميبري
  • ميزنم گر من ره خلق، اي رفيق
    در ره شرعي تو قطاع الطريق
  • در دل ما حرص، آلايش فزود
    نيست پاکان چرا آلوده بود
  • گر چه در نيرنگ سازي داشت دست
    بند نيرنگ قضايش دست بست
  • از بلاي دام و زندان بي خبر
    گفت زان کيست اين ايوان و در
  • گفت روبه اين در و ايوان ماست
    پوستين دوزيم و اين دکان ماست