نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
در
خون آهوان حرم کاسه مي زني
صائب چگونه امن شود
در
پناه تو؟
در
آتش است نعل سفر کوه طور را
در
زير بار عشق تن بردبار کو؟
چون هست
در
نظر لب ميگون و چشم مست
در
دست جام باده نباشد مباش گو
تيغ سيراب تو
در
آغوش زخم عاشقان
هست
در
کام خمارآلود، آب صبحگاه
از سر عشاق
در
زير فلک سامان مخواه
اختيار از گوي عاجز
در
خم چوگان مخواه
خط ريحانت که ني
در
ناخن ياقوت کرد
منشيان را چون قلم شق
در
بنان انداخته
اشتياق حلقه گوش تو
در
صلب صدف
در
گهرها پيچ و تاب ريسمان انداخته
چون زنند اهل تظلم دست
در
زنجير عدل؟
آنچنان جانها
در
آن زلف بتاب آويخته
ساده لوحاني که
در
دنياي دون پيچيده اند
تشنه اي چندند
در
موج سراب آويخته
در
دل صافم غبار کينه نتوان يافتن
مهره گل
در
محيطم گوهر غلطان شده
اين لطافت نيست
در
باد بهاران، يوسف است
در
لباس بوي پيراهن به کنعان آمده
در
گلويم اشک رنگارنگ مي گردد گره
کاروان
در
راههاي تنگ مي گردد گره
بي شجاعت کار نگشايد بزرگان را به حلم
در
مقام بردباري تيغ
در
چنگ است کوه
مجو
در
سايه بال هما امنيت خاطر
که اين گنج گهر
در
سايه ديوار افتاده
تو که
در
خانه ز شوخي ننشيني هرگز
خانه
در
ملک کسان ساخته اي يعني چه؟
تشنه خون مني همچو صراحي
در
دل
دست
در
گردنم انداخته اي يعني چه؟
چنان که
در
جگر لعل آب پنهان است
نهان شده است چنان تيغ کوه
در
لاله
امروز نيست
در
سر عشاق مغز هوش
در
کوي او سر که به ديوار آمده؟
نعلش به روي دست سليمان
در
آتش است
موري که
در
بهشت قناعت برآمده
اين سيل رخنه
در
دل فولاد مي کند
بستن به روي عشق
در
دل چه فايده؟
در
دور خط به حرف رسيدن چه فايده؟
در
وقت عزل شکوه شنيدن چه فايده؟
ناخن نماند
در
سر انگشت شانه را
در
زلف و کاکل تو همان جابجا گره
با قامت خم حلقه به گوش
در
دل باش
در
بحر کمان روي مگردان ز نشانه
ناخن آه است
در
مشکل گشايي ها علم
اينقدر عاجز چرا
در
عقده دل گشته اي
نور ايمان
در
لباس کفر جولان مي کند
در
خط عنبرفشان تا روي پنهان کرده اي
از کبودي نيل چشم زخم دارد پيکرت
در
سرمستي مگر گل
در
گريبان کرده اي؟
ديده رغبت گر از دنياي دون پوشيده اي
در
همين جا روي
در
دارالسلام آورده اي
از جلالت برق عالمسوز
در
هر خرمني
وز جمالت آفتابي فرش
در
هر خانه اي
در
سر اين غافلان طول امل داني که چيست؟
آشيان کرده است ماري
در
کبوترخانه اي
صائب آزاده را مگذار
در
قيد جهان
چند
در
زنجير باشد عاشق ديوانه اي؟
خارخار سير گلشن نيست
در
خاطر مرا
کز دل بي مدعا
در
سينه دارم جنتي
از ندامت برنياري آه سردي از جگر
هيچ
در
فکر رسن
در
چاه دنيا نيستي
هر کجاگيري گلي
در
آب معمار خودي
کار هر کس را دهي انجام
در
کار خودي
عارفان سر
در
کنار مطربان افکنده اند
تو ز بي مغزي همان
در
بند دستار خودي
ديده مور آيدش ملک سليمان
در
نظر
چشم هر کس باز گردد
در
فضاي بيخودي
گر به چشم پاک
در
صنع الهي بنگري
کعبه مقصود را
در
هر سياهي بنگري
تا ز خاک پاي درويشي تواني سرمه کرد
خاک
در
چشمت اگر
در
پادشاهي بنگري
شور بلبل سبزه خوابيده
در
گلشن نهشت
در
چنين فصلي درين گلزار چون خوابد کسي؟
چند
در
ايام گل عزلت گزين باشد کسي؟
در
بهار اين چنين زير زمين باشد کسي
در
بهاران خاطر بلبل بجو، تا
در
خزان
بينوايي کم کشي اي باغ و بستان کسي
دانه ما
در
ضمير خاک بودي کاشکي
يا چو سر زد
در
زمان دهقان درودي کاشکي
دست چون افتاد خالي، همت عالي بلاست
آنچه دارم
در
نظر
در
دست بودي کاشکي
هر چه
در
ميزان بينش از گرانقدران بود
از سبک سنگان بود
در
پله افتادگي
در
لباس ابر باشد تيغ بازي هاي برق
در
سواد چشم شرم آلود او بازندگي
در
شبستان عدم باشد حضور خواب امن
نيست جز تشويش خاطر
در
ديار زندگي
در
جواني داد مستي ده که
در
انجام عمر
يک دهن خميازه مي گردد اياغ زندگي
تا نسوزد، عود
در
مجمر ندارد آدمي
تا نگريد، آب
در
گوهر ندارد آدمي
پاکداماني مرا
در
پرده دارد، ورنه من
با تو
در
خلوت سراي قرب مي نوشيدمي
در
محبت اين که کوشيدم به جان عمر دراز
چند روزي کاش صائب
در
هوس کوشيدمي
گنج قدسي،
در
خراب آباد دنيا مانده اي
آب دريايي، ولي
در
جويبار عالمي
صفحه قبل
1
...
188
189
190
191
192
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن