نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان شاه نعمت الله ولي
گنج
اسماي حضرت سلطان
ناگه از کنج دل گدائي يافت
نعمت الله
گنج
اسما يافت
از عطاي شما نينديشد
نقد
گنج
خزانه اسما
جمله انعام اين و آن فرمود
گنج
اسما نثار ما فرمود
پادشاهي به اين گدا بخشيد
آفتابي رخ نموده بي غبار
گنج
پنهان بود گشته آشکار
عشق شاه است و
گنج
سلطاني
دل عشاق کنج ويرانش
گنج
و گنجينه خداوندي
طلبش کن ز حضرت آدم
پادشاهي با گداي خويش گفت
نقد
گنج
کنج ويرانت منم
بي نشاني را نشانش يافتيم
گنج
پنهاني عيانش يافتيم
باطنا
گنج
فراوان داريم
ظاهرا گر چه بسي ويرانيم
ما گوهر بحر بي کرانيم
ما مخزن
گنج
پادشاهيم
گنجينه و
گنج
پادشاهي
مفلس گردي روان به هر سو
مخزن
گنج
کنت کنزا اوست
محرم کبريا علي ولي
قطب عالم نقطه پرگار روح
شيخ ما سرمايه
گنج
فتوح
طلب کن
گنج
اسماي الهي
اگر يابي بيابي پادشاهي
رضاي او طلب کن تا تواني
رضاي اوست
گنج
جاوداني
درياب رموز اسم اعظم
آن
گنج
درين طلسم درياب
هر چه خواهي ز
گنج
سلطاني
سيدانه به بنده بخشايم
آئينه حضرت الهي دل تست
گنجينه
گنج
پادشاهي دل تست
نقد
گنج
خزانه جودش
به کرم او نثار ما فرمود
صورت او آدم معني بود
خازن
گنج
الهي خوانمش
ديوان عطار
گنج
مي جسته ام به معموري
هست جاي خراب چگشايد
در کنج شرابخانه گنجي است
ما طالب
گنج
کنجهاييم
در حوصله جهان نگنجد
چون
گنج
ز کنجها برآمد
اسرار نامه عطار
جهاني
گنج
در چاهي نهادند
جهاني کوه بر کاهي نهادند
الهي نامه عطار
در
گنج
آلهي بر گشادم
آلهي نامه نام اين نهادم
اگر خوش گوي گردم گوي بردم
در
گنج
عبارت برگشادم
هيلاج نامه عطار
زهي از تيرگي ديدار کرده
طلسم
گنج
پر اسرار کرده
توي
گنج
و چنين محروم مانده
ميان کافري مظلوم مانده
کجا يابي خبر از
گنج
معني
اگرچه برکشيدي رنج معني
اگر بيسر شوي
گنج
تو پيداست
بيابي آنزمان بيشک معماست
زماني
گنج
اندر پيش داري
زماني عقل پيش انديش داري
حقيقت گفت و گنجش يافتستم
بسوي
گنج
خود بشتافتستم
مرا
گنج
معاني آشکار است
مرا گفتار او ناپايدار است
سوي
گنج
حقيقت راه داري
بحمدالله دلي آگاه داري
دل تو
گنج
راز کبريايست
حقيقت جان تو کلي خدايست
طلسمت بشکن آنگه
گنج
بردار
ترا ميگويم از هستي خبردار
خسرو نامه عطار
لطايف گوي ر مزلايزالي
معارف جوي
گنج
ذوالجلالي
مصيبت نامه زاد رهروانست
الهي نامه
گنج
خسروانست
ميان بحر بودش يک جزيره
همه
گنج
شه آنجابد ذخيره
ميان سيم و زر سازم نشستش
کليد
گنج
بسپارم بدستش
کسيرا آنچنان
گنج
نهاني
دهن بندد بآب زندگاني
الا اي روشنايي بخش بينش
تويي
گنج
طلسم آفرينش
مصيبت نامه عطار
گر ترا صد
گنج
زر متواريست
از همه مقصود برخورداريست
اي بشب
گنج
الهي يافته
از شباني پادشاهي يافته
چون تو اينجا آمدي دستي تهي
ميروي بااينهمه
گنج
آنگهي
لازم درد دل عطار باش
وز هزاران
گنج
برخوردار باش
لسان الغيب عطار
جوهر مظهر ز
گنج
غيب تست
سرپنهاني بزير جيب تست
درفقيري يافتم
گنج
نهان
ميکند اينجا لسان آنرا عيان
اگر رمزي ازين معني بداني
ترا بهتر ز
گنج
شايگاني
صفحه قبل
1
...
17
18
19
20
21
...
98
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن