167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

جمشيد و خورشيد ساوجي

  • مسيحا در رواقش دير کرده
    کواکب در بروجش سير کرده
  • ديوان سنايي

  • در مغکده ها بود مقامم
    در مصطبه ها بود قرارم
  • در کوي قلندري و تجريد
    در کم زدن اوفتاده ماييم
  • بادي داريم در سر ايراک
    در پيش سگ تو خاکپاييم
  • گر چه کبکيم در ممالک خويش
    مانده در جستجوي بازانيم
  • چرخ در بالام گوهر تافته
    طبع در پهنام عنبر بيخته
  • در رود زدن شکر سماعي
    در گوي زدن شکر سواري
  • سرمازدگان آب و گل را
    در جمله، بهار در بهاري
  • هفت در دوزخند در تن تو
    ساخته نفسشان درو دربند
  • تر مزاجي مگرد در سقلاب
    خشک مغزي مپوي در تاتار
  • خدايست در هر عنايي معينم
    خدايست در هر بلايي ملاذم
  • کش در چمن رسول بخرامم
    خوش در حرم خداي بگرازم
  • دوستانش حريق در دوزخ
    نيکخواهش غريق در قلزم
  • در يمينش نهاده دعوي
    در يقينش نتيجه برهان
  • باد بي حميتانه در سبلت
    نام بي دولتانه در ديوان
  • زين معني زاد در مدينه
    اين دعوي کرده در خراسان
  • در راه قلندري مهيا بايد
    آلودگي جهان نه در برگيرد
  • حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي

  • نفس در موکبش ره آموزيست
    عقل در مکتبش نوآموزيست
  • کرده در راه ناجوانمردان
    در هوا شمع و شمعدان گردان
  • زنگي زشت در بلاجويي
    خوش دلي يافت در سيه رويي
  • بي خبروار در مشيمه لا
    کرده در کار آسياي بلا
  • آنکه باشد به خانه در خويشش
    در شبانگاه آورد پيشش
  • در بهشت فلک همه خامان
    در بهشت تو دوزخ آشامان
  • در جهان چيست سر رباني
    در ميان چيست رمز روحاني
  • قدش در ازل نفرسودست
    ندمش در ابد نياسودست
  • نور بيننده در گوينده
    جز از آن در نجسته جوينده
  • نوح در حصن عصمتت جسته
    روح در چاکري کمر بسته
  • در رسالت تمام بود تمام
    در کرامت امام بود امام
  • در ره مصلحت مکرم اوست
    در طريق خدا معظم اوست
  • اهد قومي در آن ميان گفته
    در کنارش عقيق ناسفته
  • شاهد حق روانش در خفتن
    نايب حق زبانش در گفتن
  • ناصرالله در رعايت حق
    حکم حق کرده در ولايت حق
  • از در کفر گل برآرنده
    در دين را نگاه دارنده
  • در ديار عرب براعت او
    در زمين عجم شجاعت او
  • ديو گرينده در ملاعبتش
    عقل خنديده در متابعتش
  • عقل در آب رويش آغشته
    سهو در گرد دينش ناگشته
  • نسبش در سيادت از سلطان
    حسبش در سعادت از يزدان
  • منهج صدق در دلائل او
    مهتري زنده در مخايل او
  • بوده در زير گنبد ارزق
    حجت صدق در محجت حق
  • در طريقت دواج امت بود
    در شريعت سراج امت بود
  • در گفتار بيهده در بند
    به قضاي خداي شو خرسند
  • در مصالح مدبر جان اوست
    در ممالک دبير يزدان اوست
  • نفس روينده در رعايت اوست
    نفس گوينده در هدايت اوست
  • نتف او در آسمانه نقل
    نکتش در کتابخانه عقل
  • طالب در و انگهي کشتي
    در نيابي نيت بدين زشتي
  • کس چنو کم شنود در سلفوت
    برزگر در مزارع ملکوت
  • نقش اعجاب هست در سينه
    قبه شش جهت در آيينه
  • همه در نفس ناسپاس تواند
    همه در پرده حواس تواند
  • هفت در دوزخند در پرده
    عاقلان نامشان چنين کرده
  • عدل کن زانکه در ولايت عدل
    در پيغمبري زند عادل
  • عقل او در سحرگه فضلا
    آفتابيست در شب عقلا
  • در ورع همچو شبلي صوفي
    در نکت بوحنيفه کوفي
  • در غضب همچو شير درنده
    در طلب همچو مرغ پرنده
  • وانکه هستند در سخن منحول
    گاه تکرار در مقوله فضول
  • سرگران همچو پاي در خوابند
    پرده در همچو تيز درآبند
  • همه در بند زرق و سالوسند
    وز در صدهزار افسوسند
  • بتر از کوپيازه بلخي
    سخنش در خوشي نه در تلخي
  • تازي و پارسيش در گفتار
    بغل زاولي است در کردار
  • اختراعي چنين هرآنکه نهاد
    راه در داد وليک در نگشاد
  • ديوان سيف فرغاني

  • در جنب تو دشمنان کافر
    در جيب تو سروران کفار
  • عشق تمکين بود بتمکين در
    دم تمکين مزن بتلوين در
  • گر بخواهد عروس عشق ترا
    در جهانت رود بکابين در
  • حق شناسي ز فلسفه مشناس
    دانه در مجو بسرگين در
  • عقل را کوست در ولايت خود
    شهسواري بخانه زين در
  • ذکر فرعون دان بطاها در
    قصه موردان بطاسين در
  • در گريه بصد زبان بناليد
    در پرده بصد نوا بگرييد
  • از نامه خود طويله در
    در گردن روزگار کردي
  • کشته عشقت نميرد در مصاف
    مرده شوقت نخسبد در لحد
  • اين آمدن تو در جهان هست
    در حق جهانيان نکويي
  • ديوان شاه نعمت الله ولي

  • نور معني نموده در صورت
    گنج اسما نهاده در اشيا
  • شاهد غيب در شهادت بين
    شاه در کسوت گدا درياب
  • رند سرمستيم در کوي مغان
    شاهد ميخانه در فرمان ماست
  • در صدف در يتيمي يافته
    گوهر اصليست نه بيجاده است
  • آتشي در نهاد جان افتاد
    جان بيچاره در فغان افتاد
  • سيدي همچو نعمت اللهم
    در عجم نيست، در عرب نبود
  • در خرابات مغان مستانه ايم
    خوش در ميخانه بگشاديم باز
  • عاشقان غرقند در درياي عشق
    اوفتاده مست در غوغاي عشق
  • گر برافروزد آتشي در دم
    عالمي سوخته شود در دم
  • عارفانه مدام در سيرم
    هر زمان در ولايتي دگرم
  • در همه حرفها يکي بينم
    نقطه اول است در نظرم
  • در زهد اگرچه کامل نباشم
    در عشقبازي، رند تمامم
  • دلبر سرمست در کوي مغان
    در ميان عاشقانش يافتيم
  • با خراباتئي در افتاديم
    در خرابات بر سر افتاديم
  • با عمر عزيز در ميانيم
    با سيد خويش در کناريم
  • دريم و ليک در محيطيم
    بحريم و ليک در گذاريم
  • از در شاه گدائي کرديم
    لاجرم در دو جهان سلطانيم
  • در خرابات خلوتي داريم
    خوش نشسته در آن سرا ايمن
  • در طريق عاشقي مردانه باش
    تا رسي در بارگاه پادشاه
  • ساقي قدحي شراب در ده
    دلسوخته را کباب در ده
  • اي عشق نداي پادشاهي
    در ملک چو آفتاب در ده
  • در ولايت اولين اوليا
    در خلافت آخرين يعني علي
  • در مرتبه ايش بحر خوانند
    در مرتبه ايش قطره دانند
  • در گشودم نشست مستانه
    روي خود داشت در برابر دل
  • در کتم عدم قلندر چالاکيم
    در ملک وجود مالک افلاکيم
  • در هزاران يکي چو بنمايد
    در هزاران يکي پديد آيد
  • در جمله مرتبه برآيد
    در مرتبه ها همه نمايد
  • کشکول شيخ بهايي

  • خيالتان در خاطر است و دل از شما در تشويش
  • تر مزاجي، مگرد در سقلاب
    خشک مغزي، مپوي در تاتار
  • - در خير اسراف نيست چنانکه در اسراف خير.
  • از در رزاق رو برتافتي
    بر در گبري روان بشتافتي