نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
جمشيد و خورشيد ساوجي
مسيحا
در
رواقش دير کرده
کواکب
در
بروجش سير کرده
ديوان سنايي
در
مغکده ها بود مقامم
در
مصطبه ها بود قرارم
در
کوي قلندري و تجريد
در
کم زدن اوفتاده ماييم
بادي داريم
در
سر ايراک
در
پيش سگ تو خاکپاييم
گر چه کبکيم
در
ممالک خويش
مانده
در
جستجوي بازانيم
چرخ
در
بالام گوهر تافته
طبع
در
پهنام عنبر بيخته
در
رود زدن شکر سماعي
در
گوي زدن شکر سواري
سرمازدگان آب و گل را
در
جمله، بهار
در
بهاري
هفت
در
دوزخند
در
تن تو
ساخته نفسشان درو دربند
تر مزاجي مگرد
در
سقلاب
خشک مغزي مپوي
در
تاتار
خدايست
در
هر عنايي معينم
خدايست
در
هر بلايي ملاذم
کش
در
چمن رسول بخرامم
خوش
در
حرم خداي بگرازم
دوستانش حريق
در
دوزخ
نيکخواهش غريق
در
قلزم
در
يمينش نهاده دعوي
در
يقينش نتيجه برهان
باد بي حميتانه
در
سبلت
نام بي دولتانه
در
ديوان
زين معني زاد
در
مدينه
اين دعوي کرده
در
خراسان
در
راه قلندري مهيا بايد
آلودگي جهان نه
در
برگيرد
حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة سنايي
نفس
در
موکبش ره آموزيست
عقل
در
مکتبش نوآموزيست
کرده
در
راه ناجوانمردان
در
هوا شمع و شمعدان گردان
زنگي زشت
در
بلاجويي
خوش دلي يافت
در
سيه رويي
بي خبروار
در
مشيمه لا
کرده
در
کار آسياي بلا
آنکه باشد به خانه
در
خويشش
در
شبانگاه آورد پيشش
در
بهشت فلک همه خامان
در
بهشت تو دوزخ آشامان
در
جهان چيست سر رباني
در
ميان چيست رمز روحاني
قدش
در
ازل نفرسودست
ندمش
در
ابد نياسودست
نور بيننده
در
گوينده
جز از آن
در
نجسته جوينده
نوح
در
حصن عصمتت جسته
روح
در
چاکري کمر بسته
در
رسالت تمام بود تمام
در
کرامت امام بود امام
در
ره مصلحت مکرم اوست
در
طريق خدا معظم اوست
اهد قومي
در
آن ميان گفته
در
کنارش عقيق ناسفته
شاهد حق روانش
در
خفتن
نايب حق زبانش
در
گفتن
ناصرالله
در
رعايت حق
حکم حق کرده
در
ولايت حق
از
در
کفر گل برآرنده
در
دين را نگاه دارنده
در
ديار عرب براعت او
در
زمين عجم شجاعت او
ديو گرينده
در
ملاعبتش
عقل خنديده
در
متابعتش
عقل
در
آب رويش آغشته
سهو
در
گرد دينش ناگشته
نسبش
در
سيادت از سلطان
حسبش
در
سعادت از يزدان
منهج صدق
در
دلائل او
مهتري زنده
در
مخايل او
بوده
در
زير گنبد ارزق
حجت صدق
در
محجت حق
در
طريقت دواج امت بود
در
شريعت سراج امت بود
در
گفتار بيهده
در
بند
به قضاي خداي شو خرسند
در
مصالح مدبر جان اوست
در
ممالک دبير يزدان اوست
نفس روينده
در
رعايت اوست
نفس گوينده
در
هدايت اوست
نتف او
در
آسمانه نقل
نکتش
در
کتابخانه عقل
طالب
در
و انگهي کشتي
در
نيابي نيت بدين زشتي
کس چنو کم شنود
در
سلفوت
برزگر
در
مزارع ملکوت
نقش اعجاب هست
در
سينه
قبه شش جهت
در
آيينه
همه
در
نفس ناسپاس تواند
همه
در
پرده حواس تواند
هفت
در
دوزخند
در
پرده
عاقلان نامشان چنين کرده
عدل کن زانکه
در
ولايت عدل
در
پيغمبري زند عادل
عقل او
در
سحرگه فضلا
آفتابيست
در
شب عقلا
در
ورع همچو شبلي صوفي
در
نکت بوحنيفه کوفي
در
غضب همچو شير درنده
در
طلب همچو مرغ پرنده
وانکه هستند
در
سخن منحول
گاه تکرار
در
مقوله فضول
سرگران همچو پاي
در
خوابند
پرده
در
همچو تيز درآبند
همه
در
بند زرق و سالوسند
وز
در
صدهزار افسوسند
بتر از کوپيازه بلخي
سخنش
در
خوشي نه
در
تلخي
تازي و پارسيش
در
گفتار
بغل زاولي است
در
کردار
اختراعي چنين هرآنکه نهاد
راه
در
داد وليک
در
نگشاد
ديوان سيف فرغاني
در
جنب تو دشمنان کافر
در
جيب تو سروران کفار
عشق تمکين بود بتمکين
در
دم تمکين مزن بتلوين
در
گر بخواهد عروس عشق ترا
در
جهانت رود بکابين
در
حق شناسي ز فلسفه مشناس
دانه
در
مجو بسرگين
در
عقل را کوست
در
ولايت خود
شهسواري بخانه زين
در
ذکر فرعون دان بطاها
در
قصه موردان بطاسين
در
در
گريه بصد زبان بناليد
در
پرده بصد نوا بگرييد
از نامه خود طويله
در
در
گردن روزگار کردي
کشته عشقت نميرد
در
مصاف
مرده شوقت نخسبد
در
لحد
اين آمدن تو
در
جهان هست
در
حق جهانيان نکويي
ديوان شاه نعمت الله ولي
نور معني نموده
در
صورت
گنج اسما نهاده
در
اشيا
شاهد غيب
در
شهادت بين
شاه
در
کسوت گدا درياب
رند سرمستيم
در
کوي مغان
شاهد ميخانه
در
فرمان ماست
در
صدف
در
يتيمي يافته
گوهر اصليست نه بيجاده است
آتشي
در
نهاد جان افتاد
جان بيچاره
در
فغان افتاد
سيدي همچو نعمت اللهم
در
عجم نيست،
در
عرب نبود
در
خرابات مغان مستانه ايم
خوش
در
ميخانه بگشاديم باز
عاشقان غرقند
در
درياي عشق
اوفتاده مست
در
غوغاي عشق
گر برافروزد آتشي
در
دم
عالمي سوخته شود
در
دم
عارفانه مدام
در
سيرم
هر زمان
در
ولايتي دگرم
در
همه حرفها يکي بينم
نقطه اول است
در
نظرم
در
زهد اگرچه کامل نباشم
در
عشقبازي، رند تمامم
دلبر سرمست
در
کوي مغان
در
ميان عاشقانش يافتيم
با خراباتئي
در
افتاديم
در
خرابات بر سر افتاديم
با عمر عزيز
در
ميانيم
با سيد خويش
در
کناريم
دريم و ليک
در
محيطيم
بحريم و ليک
در
گذاريم
از
در
شاه گدائي کرديم
لاجرم
در
دو جهان سلطانيم
در
خرابات خلوتي داريم
خوش نشسته
در
آن سرا ايمن
در
طريق عاشقي مردانه باش
تا رسي
در
بارگاه پادشاه
ساقي قدحي شراب
در
ده
دلسوخته را کباب
در
ده
اي عشق نداي پادشاهي
در
ملک چو آفتاب
در
ده
در
ولايت اولين اوليا
در
خلافت آخرين يعني علي
در
مرتبه ايش بحر خوانند
در
مرتبه ايش قطره دانند
در
گشودم نشست مستانه
روي خود داشت
در
برابر دل
در
کتم عدم قلندر چالاکيم
در
ملک وجود مالک افلاکيم
در
هزاران يکي چو بنمايد
در
هزاران يکي پديد آيد
در
جمله مرتبه برآيد
در
مرتبه ها همه نمايد
کشکول شيخ بهايي
خيالتان
در
خاطر است و دل از شما
در
تشويش
تر مزاجي، مگرد
در
سقلاب
خشک مغزي، مپوي
در
تاتار
-
در
خير اسراف نيست چنانکه
در
اسراف خير.
از
در
رزاق رو برتافتي
بر
در
گبري روان بشتافتي
صفحه قبل
1
...
17
18
19
20
21
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن