167906 مورد در 0.13 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • که بر نکرده سر از خاک، در بسيط زمين
    شدم نشانه بلاهاي آسماني را
  • من از صبا و چمن بدگمان نميگشتم
    زمانه در دلم افکند بدگماني را
  • در آن مکان که جواني دمي و عمر شبي است
    بخيره ميطلبي عمر جاوداني را
  • به نوميدي، در شفقت گشودن
    بس است اميد رحمت، پارسا را
  • بوقت بخشش و انفاق، پروين
    نبايد داشت در دل جز خدا را
  • شکستن خاطري در سينه اي تنگ
    نهادن گوهر و برداشتن سنگ
  • ترا بهتر که جويد نام جوئي
    که ما را نيست در دل آرزوئي
  • چو زر گرديد اندر خانه بسيار
    گهي دزد از در آيد، گه ز ديوار
  • سوي همسايه پي نان رفتم
    تا مرا ديد، در خانه ببست
  • ديد موري در رهي پيلي سترک
    گفت بايد بود چون پيلان بزرگ
  • از چه گيتي کرد بر من کار تنگ
    از چه رو در راه من افکند سنگ
  • بايد اين سنگ از ميان برداشتن
    راه روشن در برابر داشتن
  • گر شوي يک لحظه با من همسفر
    هم در آن يک لحظه پيش آيد خطر
  • همعنان من شدن، کار تو نيست
    توشه اين راه در بار تو نيست
  • در خيال آنکه کاري ميکني
    خويش را گرد و غباري ميکني
  • من نمي بينم ترا در زير پاي
    تا تواني زير پاي من مياي
  • بار هر کس، در خور ياراي اوست
    موزه هر کس براي پاي اوست
  • در پناه من ايمن است ز رنج
    شاه، گر خفته يا که بيدار است
  • همگي بر در منند گداي
    هر چه مير و وزير و سالار است
  • با منش هيچ حيله در نگرفت
    گرچه شبگرد چرخ، غدار است
  • پايه گفت اينقدر بخويش مناز
    در و ديوار و بام، بسيار است
  • معرفت هر چه هست در معني است
    نه درين صورت پديدار است
  • همه پروردگان آب و گلند
    هر چه در باغ از گل و خار است
  • نکو کار شو تا تواني، که دائم
    نمانداست در روي نيکو، نکوئي
  • که چرا در صف ما بنشستي
    تو ز يک راهي و ما از يک راه