167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان پروين اعتصامي

  • شبانگه در دلي تنگ آرميدم
    شدم اشکي و از چشمي چکيدم
  • تو بنشين در دلي کاز غم بود پاک
    خوشند آري مرا دلهاي غمناک
  • پرويزنست سقف من، از بس شکستگي
    در برف و گل چگونه تواند کس آرميد
  • هنگام صبح در عوض پرده، عنکبوت
    بر بم و سقف ريخته ام تارها تنيد
  • در باغ دهر بهر تماشاي غنچه اي
    بر پاي من بهر قدمي خارها خليد
  • در خور دانش اميرانند و فرزندانشان
    تو چه خواهي فهم کردن از کتاب اي رنجبر
  • در راه تو کند آسمان چاه
    کار تو زمانه کرد دشوار
  • هشدار، بسيست در پس و پيش
    بيغوله و پستي و بلندي
  • نشود هيچگاه پيرو جهل
    هر که در راه علم، رهسپر است
  • هنر و فضل در سپهر وجود
    عالم افروز چون خور و قمر است
  • همتراز وي گنج عرفان نيست
    هر چه در کان دهر، سيم و زر است
  • فضل، خود همچو مشک، غماز است
    علم، خود همچو صبح، پرده در است
  • چون بنائي است پست، خود بيني
    که نه اش پايه و نه بام و در است
  • در تو برقي ز نور دانش نيست
    همه باد بروت بي ثمر است
  • جز تو در ديگ، هر چه ريخته اند
    تو گمان ميکني که خار و خسي است
  • کارگر هر که هست محترمست
    هر کسي در ديار خويش کسي است
  • در چمن آمد غزلي نغز خواند
    رقص کنان بال و پري برفشاند
  • گر نروي راست در اين راه راست
    چرخ بلند از تو کند بازخواست
  • گر نشوي پخته در اين کارها
    دهر بدوش تو نهد بارها
  • در صف گلشن نه چنان ديدمت
    رقص کنان، نغمه زنان ديدمت
  • گفت که در خانه مرا سور نيست
    ريزه خور مور بجز مور نيست
  • رو که در خانه خود بسته ايم
    نيست گه کار، بسي خسته ايم
  • دانه و قوتي که در انبان ماست
    توشه سرماي زمستان ماست
  • مورچه گر وام دهد، خود گداست
    چون تو در ايام شتا، ناشتاست
  • به جرم يک دو صباحي نشستن اندر باغ
    هزار قرن در آغوش خاک بايد خفت