167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • رموز حيرت آينه کيست دريابد
    اقامت در دل نيست بي تقاضائي
  • نشانده است جهانرا در آتشي که مپرس
    جمال درنظر و انتظار فردائي
  • کمال نغمه در اينجا بقدر حنجره است
    ادا کنيد بخواندن حق سخنداني
  • ندانم از کدامين کوچه خيزد گرد من يارب
    نواي شوقم گم کرده ام ره در نيستاني
  • تبسم جلوه ئي چون صبح بگذشت از کنار من
    سراپايم نهان گرديد در گرد نمکداني
  • بزلف او شکست آماده حسرت دلي دارم
    که عمري شد شکن مي پرورد در سنبلستاني
  • زنيرنگ خيال طفل شوخ شعله در چنگي
    شرر جواله گرديده است تا گردانده ام رنگي
  • زطبع ما درشتي برد ياد رفتگان (بيدل)
    خرام نالها نگذاشت در کهسار ما سنگي
  • مست و مخموري نميباشد همه محو دليم
    سنگ اين کهسار و مينا در بغل خوابيدني
  • چون حباب از خامشي مگذر که حسن عافيت
    خفته است آينه در دست قفس دزديدني
  • سبک ساريست هر گه در نظرها بيدرنگ آئي
    باين جرأت مبادا چون شرر مينا بسنگ آئي
  • حيا ساماني اينمقدار رسوائي نميخواهد
    که چون فواره هر چند آب گردي در شنلگ آئي
  • بساط لاف چندين انفعالي در کمين دارد
    حذر زان وسعت دامن که زير پاي لنگ آئي
  • کسي با برق بي زنهار فرصت برنمي آيد
    بافسون نفس تا چند در باد تفنگ آئي
  • بسامانست (بيدل) عشرتت در خورد همواري
    بسير اينچمن بايد روي آئي که رنگ آئي
  • سجده را در خاکراهش گر عروج آبرو است
    ميشود چون دانه ام آخر عصا افتادگي
  • سرشکم صد سحر خنديد و پيدا نيست تأثيري
    کنون از ناله در تاريکي شب افگنم تيري
  • اگر از اهل تقوائي بپرهيز از توانائي
    که در کيش تعين چون جواني نيست بي پيري
  • بنفي سايه موهوم کن اثبات خورشيدي
    همه قلبيم اما در گداز ماست اکسيري
  • دلي پردارد از مجنون ما سنگ کف طفلان
    مگر خالي کند در صورت ايجاد زنجيري
  • شب چشم نيم مستش واشد زخواب نيمي
    در دست فتنه دادند جام شراب نيمي
  • گيرم لبت نگردد بي پرده در تکلم
    از شوخي تبسم واکن نقاب نيمي
  • زان ابر خط که دارد طرف بهار حسنت
    خورشيد پنجه ناز زد در خضاب نيمي
  • چه خيال است که در انجمن حيرت حسن
    گل کني آينه و ناز بدامان نکني
  • خواب در ديده ارباب قناعت تلخ است
    بوريا گر نکند مخملي و ديبائي