167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اسرار و رموز اقبال لاهوري

  • قيس اگر آواره در صحراستي
    مدعايش محمل ليلاستي
  • در پي نخجيرها بگذاردش
    باز سوي خويشتن مي آردش
  • آنکه جان در پيکر گيتي دميد
    روزگار تازه آئين آفريد
  • هوشيار از دستبرد روزگار
    گير فرزندان خود را در کنار
  • بر زبانت گفتگوها مستعار
    در دل تو آرزوها مستعار
  • در جهان شمع حيات افروختي
    بندگان را خواجگي آموختي
  • زبور عجم اقبال لاهوري

  • خوش گفت ولي حرام کردند
    در مذهب عاشقان جدائي
  • زمستان را سر آمد روزگاران
    نواها زنده شد در شاخساران
  • جانم درآويخت با روزگاران
    جوي است نالان در کوهساران
  • فرياد بي سوز فرياد بي سوز
    بانگ هزاران در شاخساران
  • نور قديمي شب را برافروز
    دست کليمي در آستيني
  • پيام مشرق اقبال لاهوري

  • تا مرا رمز حيات آموختند
    آتشي در پيکرم افروختند
  • تا نه پنداري سخن ديوانگيست
    در کمال اين جنون فرزانگيست
  • مصريان افتاده در گرداب نيل
    سست رگ تورانيان ژنده پيل
  • در قهستان خلوتي ورزيده ئي
    رستخيز زندگي ناديده ئي
  • درون او دل درد آشنائي
    چو جوئي در کنار کوهساري
  • سحر در شاخسار بوستاني
    چه خوش ميگفت مرغ نغمه خواني
  • ترا از نغمه در آتش نشاندم
    سکندر فطرتم، آئينه سازم
  • از جان تو پيدايم، در جان تو پنهانم
  • خيز که در کوه و دشت، خيمه زد ابر بهار
  • خيز که در باغ و راغ، قافله ي گل رسيد
  • بخلوت خانه ي لاهوت زادي
    وليکن در نخ شيطان فتادي
  • بخود خزيد و نفس در کشيد و هيچ نگفت
  • در شاخ تپيدي، صد پرده دريدي، بر خويش رسيدي
  • در دشت طلب بسي دويدم
    دامن چون گرد باد چيدم
  • در جواب نظم گوته موسوم به «حور و شاعر»
  • شعله اش در جهان تيره نهاد
    به بيابان چراغ رهباني
  • جاويد نامه اقبال لاهوري

  • ني بکوهي آب جوئي در ستيز
    ني بصحرائي سحابي ريزريز
  • ني سرود طايران در شاخسار
    ني رم آهو ميان مرغزار
  • پيکري روشن ز نور سرمدي
    در سرا پايش سرور سرمدي
  • در بيابان طلب ديوانه شو
    يعني ابراهيم اين بتخانه شو
  • رستخيزي در کنارش ديده ام
    لرزه اندر کوهسارش ديده ام
  • قدر احرار عرب نشناخته
    با کلفتان حبش در ساخته
  • زندگاني سوختن با ساختن
    در گلي تخم دلي انداختن
  • طرفگيها در نهاد کائنات
    نيست از تقليد تقويم حيات
  • در ضميرش ممکنات زندگي
    از تب و تابش ثبات زندگي
  • تا برافروزي چراغي در ضمير
    عبرتي از سرگذشت ما بگير
  • ارضيان نقد خودي در باختند
    نکته ي تقدير را نشناختند
  • پخته در کار نبوت ساختش
    اندرين عالم فرو انداختش
  • در پس اين عصر اعصار دگر
    آشکارا گردد اسرار دگر
  • آن جهان آن خاکداني ناتمام
    در طواف او قمرها تيزگام
  • سوز و ساز عاشقان دردمند
    شورهاي تازه در جانم فکند
  • بي خلشها زيستن نازيستن
    بايد آتش در ته پا زيستن
  • عاشقي در نار او واسوختن
    سوختن بي نار او ناسوختن
  • اندکي در واردات او نگر
    مشکلات او ثبات او نگر
  • در جهان صياد با نخچيرهاست
    تا تو نخچيري بکيشم تيرهاست
  • کاش بودي در زمان احمدي
    تا رسيدي بر سرور سرمدي
  • گفت رومي اي گرفتار قياس
    در گذر از اعتبارات حواس
  • گر نگهداري بميرد در بدن
    ور بيفشاني، فروغ انجمن
  • جلوه مستي؟ خويش را دريافتن
    در شبان چون کوکبي برتافتن
  • رفت در جانم صداي برتري
    مست بودم از نواي برتري
  • از فساد او فساد آسيا
    در گشاد او گشاد آسيا
  • از ملوکيت جهان تو خراب
    تيره شب در آستين آفتاب
  • غرق در نور شفق گون ديدمش
    سرخ مانند طبرخون ديدمش
  • ارمغان حجاز اقبال لاهوري

  • بخود پيچندگان در دل اسيرند
    همه دردند و درمان ناپذيرند
  • نگاهي داشتم بر جوهر دل
    تپيدم آرميدم در بر دل
  • پريدم در فضاي دلپذيرش
    پرم تر گشت از ابر مطيرش
  • تو سلطان حجازي من فقيرم
    ولي در کشور معني اميرم
  • هنوزم در کماني ميتوان راند
    ز کيش ملتي افتاده تيرم
  • پرد در وسعت گردون يگانه
    نگاه او به شاخ آشيانه
  • جهانگيري بخاک ما سرشتند
    امامت در جبين ما نوشتند
  • در افتد با ملوکيت کليمي
    فقيري بي کلاهي بي گليمي
  • جلال کبريائي در قيامش
    جمال بندگي اندر سجودش
  • مجموعه اشعار اقبال لاهوري

  • دمي در خويشتن خلوت گزيدم
    جهاني لا زوالي آفريدم
  • نصيب ذره کن آن اضطرابي
    که تابد در حريم آفتابي
  • فر بازان نيست در پروازشان
    از تذروان پست تر پروازشان
  • بنده ي حق وارث پيغمبران
    او نگنجد در جهان ديگران
  • در حضور آن مسلمان کريم
    هديه آوردم ز قرآن عظيم
  • در فضاي مرقد او سوختم
    تا متاع ناله ئي اندوختم
  • اين مسلمان از پرستاران کيست؟
    در گريبانش يکي هنگامه نيست
  • لاله ها در خلوت کهسارها
    نارها يخ بسته اندر نارها
  • آشکارا ديدنش اسراي ماست
    در ضميرش مسجد اقصاي ماست
  • تا ز کراري نصيبي داشتند
    در جهان، ديگر علم افراشتند
  • کوهسار از ضربت او ريزريز
    در گريبانش هزاران رستخيز
  • در مقام لا نياسايد حيات
    سوي الا مي خرامد کائنات
  • پادشاهان در قباهاي حرير
    زردرو از سهم آن عريان فقير
  • دارد اندر سينه تکبير امم
    در جبين اوست تقدير امم
  • در نگاهش ناصواب آمد صواب
    ترسد از هنگامه هاي انقلاب
  • دانش افرنگيان تيغي بدوش
    در هلاک نوع انسان سخت کوش
  • زندگاني هر زمان در کشمکش
    عبرت آموز است احوال حبش
  • ديوان امير خسرو

  • زهي مهتاب عالم سوز کافگند
    رخت در عرصه ويران دلها
  • زهي وصف لبت ذکر زبانها
    دهانت در سخن اکسير جانها
  • بتا نا مسلمانيي مي کني
    که در کافرستان نباشد روا
  • سوخته بينمش، اگر اثريست
    در سحر آه آتشين مرا
  • زلف تو سيه چراست ماناک
    بسيار در آفتاب گشته ست
  • در کشتن خسرو آرزويت
    بشتاب که بس شتاب گشته ست
  • گفتند دلت خوش است، آري
    در گونه روي بنده پيداست
  • گر موم بود ميان خاتم
    در خاتم لعل انگبين است
  • ديوانه شدم در آرزويت
    اي چشم جهانيان به رويت
  • ماه را از رخ چون خورشيدت
    در شب چاردهم نقصانست
  • گر به ميخانه مفسدان شراب
    پادشاهند، بنده خاک در است
  • زهد با عشق در نياميزد
    بت پرستي خداپرستي نيست
  • در باغ بهشت بگشادند
    باد گويي کليد رضوان داشت
  • خراشيده باشد دل بلبلي
    که در شاخ بستاني آويخته ست
  • به دردت مردمان چشم خسرو
    در آب ديده مرغ آبگيرند
  • ندانم زيستن در خون خسرو
    اگر آن چشم کافروش نباشد
  • وگر شکل زنخدانت ببيند
    رواني آب حيوان در چه افتد
  • در قبله طاق ابروانش
    حاجت که بخواستم روا بود
  • سيلاب غمش در آمد از شهر
    بازار هزار پارسا برد
  • جمشيد زمان که در بلندي
    ايوانش سبق ز آسمان برد