167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • گرد غفلت مشگافيد که در عرصه رنگ
    بي نشانيست خطاي قدر انداز نگاه
  • فطرتت پاي در رکاب هواست
    که ترا بر پر هماست نگاه
  • چيست گردون کاينقدر در خلق غوغا ريخته
    سرنگون جامي بخاک تيره صهبا ريخته
  • قطع اميد قيامت کن که پاس مدعا
    در غبار دي هزار امروز و فردا ريخته
  • تاتواني (بيدل) از تعظيم دل غافل مباش
    شيشه گر نقد نفس در جيب عنقا ريخته
  • نقش امکان در بهار حيرتم رنگي نه بست
    شسته ام عمريست اين دفتر بچشم آينه
  • در عالمي که حسن زتمثال ننگ داشت
    ما دل گداختيم بسوداي آئينه
  • (بيدل) شويم تا نکشد دامن هوس
    خودبيني ئي که هست در ايماي آئينه
  • نيست زانقلاب نفس عافيت مسلم کس
    در زمين عبرت ما ريشه کرد زلزله
  • در شکنج عزت اند ارباب جاه
    آب گوهر برنمي آيد زچاه
  • عمرها شد ميطپد بي روي دوست
    چون رگ ياقوت در خونم نگاه
  • در خيالش محو شد آثار من
    اين کتانرا شست آخر نور ماه
  • بر شکست شيشه دلهاي ما رحمي نداشت
    آنکه در طاق خم آنزلف تاب انداخته
  • تا کجاها بايدم صيد خموشي زيستن
    در غبار سرمه چشمش دام خواب انداخته
  • رخت همت تا نه بيند داغ اندوه تري
    سايه ما خويش را در آفتاب انداخته
  • اي خيال انديش مژگان اندکي مژگان بمال
    ميفشارد چشم من رخت در آب انداخته
  • يک نگه کم نيست (بيدل) فرصت عمر شرار
    آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته
  • در خيال آباد دل از هر طرف خواهي درا
    ره ندارد نسبت بام و دراندر آينه
  • از امل محمل کش صد کاروان نوميديم
    سبحه در گردن نمي بندد حمايل جز گره
  • از تعلق حاصل آزادگان خونخوردنست
    سرو کم آرد ببار از پاي در گل جز گره
  • از فسون عافيت بر خود در کوشش مبند
    رشته راهت نمي بيند زمنزل جز گره
  • چسان در پرده دارم حسرت طفلي که نيرنگش
    تامل تا نفس دزدد سرشکم سر برآورده
  • غبارم برنميخيزد ازين صحراي خوابيده
    اسيرم همچو جولان در طلسم پاي خوابيده
  • محرم راز کرم نتوان شدن بي احتياج
    در پناه رحمت آخر ميبرد ما را گناه
  • در نهان خانه دل مژده ديداري هست
    ميکشد گوش من از آينه آواز نگاه