167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • مائيم و حسرت سرکوئي که چون نفس
    در منزل اوفتاده جهاني براه ازو
  • هر چند گرد دامن بي اعتباريم
    در دم شکستني که ببالد کلاه ازو
  • طوق گلوي قمري ما نقش پا خوش است
    در عالم خرامش سرو روان او
  • انديشه در سواد عدم بال ميزند
    گويا رسيده ايم بر مز دهان او
  • در ساز موج غير نواي محيط نيست
    من نيز ميکشم سخني از زبان او
  • رحمست بر دلي که در آشوبگاه عشق
    مهتاب پنبه ئي نکشد از کتان او
  • در کيسه حباب سزاوار بحر چيست
    بخشي توام سري که بگويم فداي تو
  • در چاه دو زخم فگند انفعال شرک
    گر فکر ما سوي بودم ماسواي تو
  • تحقيق غوطه در عرق شرم ميزند
    زان آينه که خلق تراشد براي تو
  • تجديد از لباس تو بيرون نميرود
    محو است انتهاي تو در ابتداي تو
  • رفتي زدل نشست بخون در قفاي تو
    اي رفته از نظر چه حنا داشت پاي تو
  • بازآ که رفت عمر و طپشهاي دل همان
    جاروب ميزند در مهمانسراي تو
  • امکان جرأت مژه برداشتن کراست
    لغزيده است هر دو جهان در صفاي تو
  • در معبد وفا بر کوعي نمي رسد
    دوشي که نيست قابل بار عطاي تو
  • هر چند شور صبح قيامت جنون کند
    افسانه هوس همه پا در هوا شنو
  • در هر طنين پشه که کنج قناعت است
    سرکوبي خروش دو عالم غنا شنو
  • در گوش دل زشش جهت بانگ «ارجعي » است
    نشنيده قصه ئي برو اکنون زما شنو
  • زشکوه جلوه نداشتم سر و برگ آينه طلب
    بزبان موج گهر زدم در التماس خزام او
  • يکمژه بصد عبرت شرم چشم ما نگشود
    حلقه وار ته کرديم بر هزار در زانو
  • زين تلاش پا در گل کوره و کجا منزل
    همچو شمع پيموديم شام تا سحر زانو
  • عذر طاقت است اينجا قدردان جمعيت
    پاي تا نيارد خم نيست در نظر زانو
  • حيران دستگاه حبابم که بسته اند
    نقد محيط در خم ترک کلاه او
  • دارم بسينه خون شده آهي که همچو صبح
    در کوچهاي زخم گشودند راه او
  • ما عاجزان زکنج خموشي کجا رويم
    آسوده ايم ناله صفت در پناه او
  • زآفات زمان (بيدل) خدايش در امان دارد
    بيا گرد سرش گرديم تا گردد حصار او