167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • مجو از ناله ام تاب نفس در سينه دزديدن
    که اين طومار حسرت برندارد ننگ پيچيدن
  • زخودداري تبرا کن اگر آرام ميخواهي
    که چون اشکست اينجا عافيت در رهن لغزيدن
  • در آن محفل که لعل او تبسم ميکند (بيدل)
    اگر پاس ادب داري نخواهي خاک بوسيدن
  • بتحقيق چه پردازم که از نيرنگ دانشها
    دليل وحدت خويش اشت هر جا در نقاب من
  • براحت تهمتي دارم زاحوالم چه ميپرسي
    چو مخمل هم بچشم ديگران در باب خواب من
  • عمرها شد در تمناي خرامت مرده ام
    خاک من آينه آب بقا خواهد شدن
  • در دم مردن مرا بر زندگي افسوس نيست
    حيف دامانت که از دستم رها خواهد شدن
  • در کمين شعله هر شمع داغي خفته است
    هر کجا تاجيست آخر نقش پا خواهد شدن
  • در بياباني که دل مي نالد از بار غمت
    گر همه کوهست پامال صدا خواهد شدن
  • زيارت گاه آئين ادب شوخي نميخواهد
    برنگ سايه بايد پاي در دامن خراميدن
  • چسان خواهم بچندين چاک دل مستوري رازت
    که ممکن نيست چون صبحم نفس در سينه دزديدن
  • نياز امتحان شوق کردم طاقت دلرا
    متاع بوي اين گل رفت در تاراج پوشيدن
  • هزار تفرقه جمعست در طلسم حواست
    شکسته بر گل رنگي که دسته بستنش است اين
  • چو اجزاي تخيل نامشخص هيأتي دارم
    قلم در رنگ تصويري نزد صورت نگار من
  • از رگ هر برگ گل پيداست مضمون بهار
    اين چمن در کار دارد ديده باريک بين
  • اي سپند آن به که از وضع خموشي نگذري
    ناله اينجا دورباش سرمه دارد در کمين
  • فتنه بسيار است در آشوبگاه جلوه اش
    اندکي ياد خرامش کن قيامت آفرين
  • تا تواني (بيدل) از بند لباس آزاد باش
    همچو ني در دل گره مفگن زچين آستين
  • دل محو غفلت و نفسي در ميانه نيست
    من مرده ام بخواب و زخود رفته کاروان
  • عاشق کجا و آرزوي خانمان کجا
    پروانه در کمين فنا دارد آشيان
  • عيش و غم تو تابع رسمست ورنه چيست
    در عيد خنده و بمحرم گريستن
  • زيندشت اگر خيال نگاهت گذر کند
    در ديده غزال شو درم گريستن
  • صبح محشر در غبار شام ميسوزد نفس
    گر شود روشن سواد نامه اعمال من
  • ميکشم عمريست (بيدل) خجلت نشو نما
    در عرق مانند شمع آخر نهان خواهم شدن
  • کهن شد سير گل در عالم نيرنگ خودداري
    کنون از خود برا آشفتن سنبل تماشا کن