167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مختار نامه عطار

  • در عشق، خلاصه جنون از من خواه
    جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
  • برخاست دلم چنانکه در غم بنشست
    وز شيوه جست و جوي عالم بنشست
  • خواهم که هر آن ذره که در عالم هست
    من برهر يک هزار ماتم بکنم
  • کار من دلسوخته آه است همه
    گر در گيرد يک آه من بس بودم
  • ما رندان را حلقه به گوش آمده ايم
    ناخورده شراب در خروش آمده ايم
  • ما خرقه رسم، از سرانداخته ايم
    سر را،بدل خرقه،در انداخته ايم
  • زانگه که مرا عشق تو در کار آورد
    بي صبري و بي قراريم بار آورد
  • اندر همه کيسه يک درم نيست مرا
    وين طرفه که هر دو کون در مي بازم
  • در عشق بزرگيم به خردي بدهم
    وين سرخي روي خود به زردي بدهم
  • در رقص چهار کرد برگشت و برفت
    زنار چهار کرد بر بست مرا
  • نه در سر من سرسري بيني تو
    نه ميل دلم به داوري بيني تو
  • تا در بنه خويش مقام است ترا
    سودا چه پزي که کار خام است ترا
  • آن آه به صدق کز قلندر خيزد
    در صومعه هيچ کس نشان مي ندهد
  • چون گل بشکفت در بهار اي ساقي
    تاکي نهدم زمانه خار اي ساقي
  • در پيش بنه صراحي و برکف جام
    با سبز خطي به سبزه زار اي ساقي
  • برخاست دلم، چو باده در خم بنشست
    ور طلعت گل هزاردستان شد مست
  • وقت است که در بر آشنائي بزنيم
    تا بر گل و سبزه تکيه جائي بزنيم
  • بر چهره گل شبنم نوروز خوشست
    در باغ و چمن روي دل افروز خوشست
  • چون پرتو شمع بر شراب است امشب
    در طبع دلم ميل کباب است امشب
  • برآب روان و سبزه اي شمع طراز
    مي در ده و توبه بشکن و چنگ بساز
  • مهتاب بتافت، آسمان سير ببين!
    زان پيش که در زير زمين خاک شوي
  • بر روي گل از ابر گلاب است هنوز
    در طبع دلم ميل شراب است هنوز
  • در خواب مشو چه جاي خواب است هنوز
    جانا! مي ده که ماهتاب است هنوز
  • بر زردي آفتاب در ده مي سرخ
    کاين زردي آفتاب دردي دارد
  • مستيم و خراب در خرابات فنا
    آوازه به عالم خراب اندر ده
  • مائيم به عقل ناصواب افتاده
    دل از شر و شور در شراب افتاده
  • آزاد ز ننگ و نام سربر خشتي
    در کنج خرابات خراب افتاده
  • هر سيم که داري به زيان آر که عمر
    چون در گذرد نداردت سود اي دوست
  • و اکنون که شکفت برگ گل برگم نيست
    در موسم گل ز توبه يارب توبه
  • مهتاب افتاد در گلستان امشب
    گل روي نمود سوي بستان امشب
  • در ده مي گلرنگ که مي نتوان خفت
    از مشغله هزار دستان امشب
  • وين ناله زار ناي در وقت بهار
    گوئي که ز گور من برون مي آيد
  • با سيمبري نشسته در باد شمال
    زين آب حرام خون خود کرده حلال
  • بشتاب که بر پشتي رويت خورشيد
    خوش خوش به دهان شير در خواهد شد
  • تا غرقه شود در آب فرعون هوا
    فرعوني مي به دست فرعون دهيد
  • دل در غم همدمي بفرسود و نيافت
    مي جست مراد و مي نياسود و نيافت
  • هين کاسه مي! که عمر در بيخبري
    از کيسه ما مي رود اي بيخبران!
  • اي ساقي!اگر جام سراسر بنماند
    بر درد زن و جام پياپي در ده
  • در جام بلور کن مي لعل که باغ
    از مرواريد ابر جون مينا شد
  • وين بسته حرص عالم فاني را
    زان پيش که خاک گردد آبي در ده
  • گل مي آيد با قدحي خون در دست
    از عمر مگر دست به خون خواهد شست
  • از دست گلابگر گل عشوه پرست
    در پاي آمد چنانکه برخاک نشست
  • با گل گفتم چو يوسف کنعاني
    در مصر چمن ترا سزد سلطاني
  • بلبل که به عشق يک هم آواز نيافت
    همچون تو گلي شکفته در ناز نيافت
  • گل گر چه به حسن صد ورق داشت وليک
    در هيچ ورق شرح رخت باز نيافت
  • گل نيز چو در خارکشي افتادست
    بلبل همه راه خارکش مي گويد
  • شد تا به بر گلابگر جامه دران
    از شرم رخت در آتش افتاد و گري
  • گل بين که گلاب ابر مي دارد دوست
    وز خنده چو پسته مي نگنجد در پوست
  • گل گفت: ز رخ نقاب بايد انداخت
    جان در خطر عذاب بايد انداخت
  • چون در آتش گلاب مي بايد شد
    ناکام سپر بر آب بايد انداخت