167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در تماشاگاه هستي کور نتوان زيستن
    محرم آنجلوه شو يا مرگ ناگاهي گزين
  • برنگ توام با دام دلها را درين و محفل
    وطن بايد زتنگي در فشار يکدگر کردن
  • بر ساز زندگاني خود نيز خنده ئي
    تا چند در وفات اب و عم گريستن
  • در جنون جوش سويدا تنگ دارد جاي من
    چشم آهو سايه افگنده است بر صحراي من
  • گاه اشک ياس و گاهي ناله عريان ميشود
    خلعت دل در چه کوتاهست بر بالاي من
  • شبنم وحشت کمين الفت پرست رنگ نيست
    چشمکي دارد پري در کسوت ميناي من
  • بسکه جولان گاه شوقم اضطراب آلوده است
    جاده يکسر موج سيلابست در صحراي من
  • سايه در دشتي که صد محمل تمنا ميکشد
    ميروم از خويش و اميدي ندارم واي من
  • غوطه در آتش زدم چون شمع و داغي يافتم
    اين گهر بودست (بيدل) حاصل درياي من
  • در خور گل کردن فقرست استغناي من
    نيست جز دست تهي صفر غرور افزاي من
  • از مراد هر دو عالم بسکه بيرون جسته ام
    در غبار وحشت دي ميطپد فرداي من
  • سايه موئي زکلک خود تصور کرد و بس
    نقشبند وهم در صنع ضعيفيهاي من
  • مشت خاکم ليک در عرض بهار رنگ و بو
    عالمي آينه مي پردازد از سيماي من
  • نقش مهر خاموشي چون موج بر خود ميطپد
    در محيط حسرت طبع سخن پيراي من
  • از سبکروحي درون خانه بيرونم زخويش
    چون نگه در ديده ها خاليست از من جاي من
  • اينقدرها لاله گلزار سوداي کيم
    بي چراغان نيست دشت و در زنقش پاي من
  • ياد ايامي که از آهنگ زنجير جنون
    کوچه ني بود يکسر جاده در صحراي من
  • کجا بال و چه طاقت نازنم لاف پرافشاني
    نفس در خجلت اظهار کم دارد شرار من
  • باين آتش که دل در مجمر داغ وفا دارد
    امکانست گردد شمع خامش بر مزار من
  • حيفست محرم دل گردد فسانه مايل
    آينه در مقابل آنگه نفس کشيدن
  • تا جلوه کرد شوخي حسن تو در عرق زد
    دارد حيا باين رنگ آينه آفريدن
  • طاوس اين بهارم ساغرکش خمارم
    در راه انتظارم صد چشم و يک پريدن
  • چون شمع بسکه در تب عشقت گداختم
    محمل کشيد بر سر تبخالم استخوان
  • در راه انتظار کسي خاک گشته ام
    مشت غبار من بسلام چمن رسان
  • بيرنگ اعتبار وجود و عدم توئي
    منزل کجاست گر نبود جاده در ميان