167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • مي رمد صيدم وزير آر قفس ساز عرق
    در شکستست صدائي که ندارد رفتن
  • الفت آه مقيم در دل ساخت مرا
    دارد اين خانه هوائي که ندارد رفتن
  • گر محرمي برون آ ازتشنه کامي حرص
    چون وهم غوط تا کي در هر سراب خوردن
  • موقع شناس عصبان ذلت کش خطا نيست
    مي حکم شير دارد در ماهتاب خوردن
  • گهر در پرده آبي که دارد چاک ميگردد
    بفکر پرتو خود داغ شد طبع منير من
  • ازين مشت غبار آرايش ديگر نمي آيد
    مگر ريزد جنون در جيب پروازي عبير من
  • بتماشاي اين چمن در مژگان واز کن
    زخمستان عافيت قدحي گير و ناز کن
  • چو غبار شکسته در سر راهت نشسته ام
    قدي بزمين گذار و مرا سرفراز کن
  • حضور زندگي آنگاه استغنا چه حرفست اين
    نفس را بر در دل تا بکي ابرام نشمردن
  • مزاج عشق در سعي فنا مجبور ميباشد
    زمنع سوختن نتوان دل پروانه آزردن
  • نفهميدي کزين محفل اقامت دور مي باشد
    گذشتي همچو عمرشمع در سوداي بگذشتن
  • دو روزي اتفاق پا و دامن مفت جمعيت
    ازين در شرم لنگي داردم ايماي بگذشتن
  • بدل گر يکشرر شوق تو پنهان ميتوان کردن
    چراغان چشمکي در پرده سامان ميتوان کردن
  • توان مختار عالم شد زترک اختيار خود
    که در بيدست وپائي آنچه نتوان ميتوان کردن
  • بهار بي نشانم ليک تا در فکر خويش افتم
    زموج يکجهان رنگم گريبان ميتوان کردن
  • صد عيش ابد در قفس آگهي تست
    واکن مژه و خيمه بگلزار ارم زن
  • بي کنج قناعت نتوان داد غنا داد
    در دامن خود پا بسر عيش و الم زن
  • هر چه يابي اختياري نيست در تسليم کوش
    مرگ را چون زندگي ناگاه خواهي يافتن
  • تسليم حکم عشق نشايد کم از سپند
    گر خود در آتشت بنشاند شلنگ زن
  • هر غنچه زين بهار طلسم شگفتن است
    اي غافل از طرب در دلهاي تنگ زن
  • همت زمين مشرب تغيير خجلت است
    در دامني که چين نزند دست چنگ زن
  • (بيدل) شکست شيشه دل نيز عالميست
    ساز جنون کن و قدحي در ترنگ زن
  • خفته چندين ملک جم در حلقه تسليم فقر
    خاتمي دارد جهان بي نگيني داشتن
  • سر گرد سري دارم که در جولانگه نازش
    چو رنگم ميشود بال و پر پرواز گرديدن
  • بسکه پستي در کمين دارد بناي اعتبار
    بعد ازين ديوارهايي سايه خواهد شد عيان