167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • همچو عنقا خجل از تهمت نامم مکنيد
    در کجايم بنمائيد اگر هستم من
  • عيش و غم روزگار طعمه يکديگراند
    حاصل روز و شب است در بر هم کاستن
  • از خيال کشتنم مگذر که بيتاب ترا
    ميزند بال نفس در نبض سيماب استخوان
  • در مقامي کارزوها بسمل حسرت کشي است
    اي هما کم نيست از يک عالم اسباب استخوان
  • عالم تقليد يکسر دامگاه گفتگو است
    جز صدا در خانه زنجير نتوان يافتن
  • در حريم کبريا (بيدل) و مقرب وصول
    جز بسعي ناله شبگير نتوان يافتن
  • خلقي فتاده در گو غفلت زکسب علم
    چندي تو نيز سير چراغان غول کن
  • تا توان در کسوت همواري آينه زيست
    دامن ابروي خود چون تيغ پرجوهر مکن
  • حيف اوقاتي که صرف حسرت جاهش کنند
    آدمي آدم وطن در فکر گاو خر مکن
  • زين سرکشي چه دارد طبع جنون سرشتت
    آفاق همچو سيلست در کار تا بگردن
  • فرد است خاک ايندشت پا بر سر شکسته است
    امروز در ته پاس انگار تا بگردن
  • ميناي اين خرابات بي مي نميتوان يافت
    در خون نشستگانند بسيار تا بگردن
  • کز حرص ما تعلق دارد سر تملق
    چنديش پاي در گل بگذار تا بگردن
  • در خلق اگرباين بعد بي ربطي وفاقست
    پيغام سر توان برد دشوار تا بگردن
  • از سعي ما نيامد جز زور در گريبان
    چون شمع قطع کرديم شب تا سحر گريبان
  • در جستجوي مقصود نتوان بهرزه فرسود
    از عالم خيالات دارد خبر گريبان
  • بيرون خانمانها آغوش عشق بازست
    مجنون نميفروشد بر بام و در گريبان
  • سررشته مقاصد در دست سعي کس نيست
    خواهي بدامن آويز خواهي بدر گريبان
  • تا سر بامن دزدم (بيدل) زچنگ آفات
    جز در ته زمين نيست جاي دگر گريبان
  • عالم همه در پرتو يک شمع نهانست
    اين سرمه زخاکستر پروانه طلب کن
  • چون شعله ئي که آخر پامال داغ گردد
    در زير پا نشستيم از سر کشيده رفتن
  • همدوش آرزوها دل ميرود نفس نيست
    در رنگ ريشه دارد تخم دميده رفتن
  • قطع نفس نموديم جولان مدعا کو
    در خواب هم نبيند پاي بريده رفتن
  • رفتار سايه هرگز واماندگي ندارد
    در منزلست پرواز از آرميده رفتن
  • اشکم زبيقراري زد بر در چکيدن
    افتادنست آخر اطفال را دويدن