167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • وسعتم چون غنچه در زندان دل تنگي فسرد
    گر زبالين ميگذشتم بستري ميداشتم
  • (بيدل) از طبع درشت آينه ام در زنگ ماند
    آب اگر ميگشت دل روشنکري ميداشتم
  • در عالمي که نقش نگين بال وحشتست
    پايم بسنگ آمد اگر نام هم شدم
  • آخر در انتظار تو خاکم بباد رفت
    يعني غبار خاطر ايام هم شدم
  • گر نبود زندگي رنج هوسها کراست
    در خور آب بقا تشنه خون خودم
  • در خور ظرف خيال حوصله دارد حباب
    (بيدل) دريا کش جام نگون خودم
  • غربت بالفت وطن از من نميرود
    در دل برون دل چو نفس گرد ميکنم
  • صدا نيست در نبض بيمار من
    مگر گرد برخيزد از بسترم
  • در ره دوست همان چون نگه بازپسين
    اشک گل کردم و گامي بچکيدن رفتم
  • چون حباب آينه ام هيچ نياورد بعرض
    چشم واکردم و در فکر نديدم رفتم
  • ياد آن دولت بيدار که در خواب عدم
    چشم نگشوده بر آنجلوه نظر ميکردم
  • زان تبسم که حيا زير لبش پنهان داشت
    چه شناها که نه در موج گهر ميکدرم
  • فطرت از جوهر تنزيه که در طبع من است
    آب ميشد اگر اظهار هنر ميکردم
  • گر در هواي او قدمي پيش رفته ايم
    مانند شبنم از گره خويش رفته ايم
  • آنجا که نقش جبهه تسليم جاده است
    آسوده ايم اگر همه در نيش رفته ايم
  • در آفتاب سايه سراغ چه ميکند
    از خويش تا تو آمده پيش رفته ايم
  • با هيچ ذره راست نيايد حساب ما
    از بسکه در شمار کم و بيش رفته ايم
  • پنهان چيزيکه در گمان نيست
    پيدا اين ها که مي نمائيم
  • شعله ياقوت من در غم پرواز سوخت
    رنگي اگر بشکنم بال شگون خودم
  • وطن در پيش دارم ليک اگر نوشي بياد آيد
    زتلخيهاي منت حقه ترياک ميگردم
  • بزير خاک هم فارغ نيم از ميکشي (بيدل)
    خمستان در بغل چون ريشهاي تاک ميگردم
  • کف خاکم چسان مقبول جستجوي او گردم
    فلک در گردش آيم تا بگرد کوي او گردم
  • وفا در وصل هم آسودن عاشق نميخواهد
    بيا تا گرد شوق قمري و کوکوي او گردم
  • رميدن در سواد صيدگاه دل نميباشد
    تو صحراي دگر بنما که من آهوي او گردم
  • در آنوادي که ياد اوست شمع راه اميدم
    توان خرمن نمودن از غبار کاروان انجم