167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • شعله ها را سير خاکستر عروج ديگر است
    جمله پروازم اگر سر در ته پر ميکنم
  • صد نيستان ناله بيمار دارد در بغل
    آن نمي کز بوريايش فکر بستر ميکنم
  • چشم يعقوبم که در راه نسيم پيرهن
    بوي گل پرورده بادامي مقشر ميکنم
  • چون سپند از بينوائيهاي من غافل مباش
    ناله واري داشتم در سوختن گم کرده ام
  • شور آفاقست جوشي از دل ديوانه ام
    چون گهر در موج دريا ريشه دارد دانه ام
  • بلبل من اينقدر حسرت نواي درد کيست
    پرده هاي گوش در خون ميکشد افسانه ام
  • رنگ بنيادم نظرگاه و عالم آفت است
    سيل پرورده است اگر خاکيست در ويرانه ام
  • گردش رنگي در انجام نفس پر ميزند
    برده است از هوش چشمکهاي اين پيمانه ام
  • در هر دماغ فطرت ما گرد ميکند
    هر جا رسيده است کسي ما رسانده ايم
  • شوقي فسرد و قطره ما در گهر گرفت
    اينست کلفتي که بدريا رسانده ايم
  • (بيدل) اگر سبز شد دانه زفيض سحاب
    ما دل افسرده را در قدمش جان کنيم
  • ذوق آرايشم از وضع سلامت دور است
    چون صدف خسته دل از فکر در گوش خودم
  • پرفشانست نفس ليک زخود رستن کو
    با همه شور جنون در قفس هوش خودم
  • سر تا قدم ما بهوس سرمه شد اما
    در سايه مژگان سياهي ندميديم
  • آنقدر وامانده عجزم که مانند هلال
    سير ابرو تا جبين در عرض ماهي ميکنم
  • هيچکس را جز حيا در جلوه گاهش بار نيست
    چشم ميگردد عرق تا من نگاهي ميکنم
  • در طريق عجز همدوشم بوضع آبله
    سر بپائي ميگذارم قطع راهي ميکنم
  • اينقدر هم مشرب گرداب غفلت داشته است
    در محيط از جيب خويش ايجاد چاهي ميکنم
  • قامت پيري سرم در دامن زانو شکست
    شوق پندارد خيال کجکلاهي ميکنم
  • تا زنگ پرده برداشت آينه محو صفايست
    خوابيده است عفوت در سايه گناهم
  • زنجير مينويسد سطري زحال مجنون
    در دعوي اسيران زلف دو تا گواهم
  • آمد بياد شوقم کيفيت خرامي
    شد موج ساغرمي در چشم تر نگاهم
  • تاريست پيکر من در چنگ ناتواني
    از زخمه نگاهي بنواز گاه گاهم
  • عرض مثال امکان منظور الفتم نيست
    در عالم تحير آينه بارگاهم
  • تا ابد مي بايدم غلطيد در آغوش خويش
    قعر اين سيماب گون بحرم کران دزديده ام