167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • سراغ عيش زعمر نمانده ميگيرم
    اثر زآتش در آب رانده ميگيرم
  • برگ و ساز تردماغيهاي من فهميدني است
    عطري از پيراهنش در پوستين ماليده ام
  • کوکبم آينه در زنگار گمنامي گداخت
    حرص پندارد سياهي برنگين ماليده ام
  • گوهر صد آبرو در پرده حل کرد احتياج
    تا عرق واي بروي شرمگين ماليده ام
  • صفاي جوهر معني نداشت غير ندامت
    مرا نشاند در آتش بهره آب رساندم
  • بعرياني خيالم ناز چندين پيرهن دارد
    سواد فقر پرورده است يکسر در شب عيدم
  • ندامت در خور گل کردن آگاهي است اينجا
    کف افسوس گرديد آنقدر چشمي که ماليدم
  • بشوخي گردشي از چشم تصويرم نمي آيد
    که من در خانه نقاش پيش از رنگ گرديدم
  • شعله گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
    حصن سنگيني است گرد خرقه پشمينه ام
  • انتظار فرصت از مخمور شوقت برده اند
    جام تا در گردش آمد شنبه است آدينه ام
  • گر ادب (بيدل) نه پيچد پنجه ام در آستين
    ميکند گل از گريبان حسرت ديرينه ام
  • قيد دل ما را امل فرسود کرد
    در کمند ريشه اين دانه ايم
  • مزد ايمائي که از من رنگ حرفي واکشد
    معني نشنيده افتاده در گوش کرم
  • در مکتب طلب چقدر مشق لغزش است
    کاين جاده ها بصفحه صحرا نوشته ايم
  • تا سخن باقي بود در دست صهباي کمال
    نيست غير از خامشي چون صاف ميگردد کلام
  • ذلتي در پرده اميد هر کس مضمر است
    کاسه دريوزه صياد دارد چشم دام
  • طبع در نايابي مطلب سراپا شکوه است
    تا بود از مي تهي لبريز فرياد است جام
  • برنيايد شبهه در ملک يقين از انقلاب
    روز روشن سايه را با شخص نتوان يافت رام
  • همت آزاد را (بيدل) ره و منزل يکي است
    نغمه را در جادهاي تار ميباشد مقام
  • آن بي پرو باليم که در حسرت پرواز
    گشتيم غبار و بهوائي نرسيديم
  • انفعال همتم ننگ جهان فطرتم
    آرزوي در دماغ بوالهوس باليده ام
  • در خرابات ظهورم نام هستي تهمتيست
    چون حباب جرم مينايي نفس باليده ام
  • هر غباري در هواي دامني پر ميزند
    من هم اي حسرت کشان زيندسترس باليده ام
  • وفا در هيچ صورت نيست ننگ آلود کمظرفي
    زخود چون صفرا گر ميکاستم افزوده ميگفتم
  • فراهم تا نمودم تار و پود کسوت هستي
    برنگ غنچه يکچاک گريبان بود در دستم