167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • سيه مست شهرت نيم ورنه منهم
    چو نقش نگين صبح در شام گيرم
  • زبس همتم ننگ تزوير دارد
    محالست اگر دانه در دام گيرم
  • زسوز و ماتم اين انجمنها کي خبر دارم
    چراغ خامشم سر در گريبان دگر دارم
  • چو گردون شش جهت همواري من ميکند جولان
    برون وحشتم گرديست در هر جا گذر دارم
  • سويداي دلست اين يا سواد وحشت امکان
    که تا واکرده ام مژگان غباري در نظر دارم
  • طلاطم دستگاه شوخي موجم نميگردد
    محيط حيرتم آبي که دارم در گهر دارم
  • خيالي نيست در دل کز شرر بالي نيفشاند
    جنون دارد تب شيراز خس و خار بيابانم
  • مپرسيد از سواد معني آگاهان اين محفل
    که طومار سحر در دستم و محتاج عنوان
  • گر اين انفعال است در کسب دانش
    جنون بود کاري که با هوش کردم
  • جنوني در گره دارم بذوق سرمه گرديدن
    سپند بيقرارم ناله خواهد کرد خاموشم
  • زفيض ناتواني مصرعي در خلق ممتازم
    چو ماه نو بيکبال آسمان سير است پروازم
  • بهجرت گر نيم دمساز آه و ناله معذورم
    شکست خاطرم در سرمه خوابيده است آوازم
  • بهر واماندگي از ساز وحشت نيستم غافل
    صدائي هست (بيدل) در شکست رنگ پروازم
  • در خرابات تغافل درد هم ناصاف نيست
    چشم اگر پوشم جهاني را منزه ميکنم
  • چراغ عشرت اين بزم بيتو نور ندارد
    مگر در آتشي افتم که ماهتاب گزينم
  • بمحفل که نم منتي است در مي جامش
    سپند نالم اگر اشکي از کباب گزينم
  • در دير نااميدي دل آتشي نيفروخت
    آخر بدوش حسرت چون شب زگال بردم
  • داد دل از عزيزان کس بيش ازين چه خواهد
    در مجلس کري چند فرياد لال بردم
  • تنهائيم برآورد از تنگناي اوهام
    زين شش در آخر کار بازي بخال بردم
  • زين سجده خود دار تفاخر چه فروشم
    در راه تو افتاده سرم ليک بدوشم
  • زين صفر کز عدم در هستي گشوده ايم
    آينه حباب خيالت زدوده ايم
  • در وصل هم زحسرت ديدار چاره نيست
    با عشق طالعيست که ما آزموده ايم
  • گردم چمن رنگ نبالد چه خيالست
    عمريست که در راه تمناي تو خاکم
  • هيچکس چون شمع داغ بي تميزيها مباد
    سر بجيب و پا بدامن در تلاش راحتيم
  • خواه عالم نقش بند و خواه عنقا کن خيال
    در دماغ خامه نقاش موي صورتيم