167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • دل در سخن زرق زراندود تو بستم
    تا در غم تو خون دل از ديده گشادم
  • در دست غم يار دلارام بماندم
    هشيارترين مرغم و در دام بماندم
  • در سر ز تو همچنان هوس دارم
    در دل ز تو همچنان هوادارم
  • گويدم انوري در اين پيوند
    پاي در پيش و پاي بازپسم
  • اي آرزوي جانم در آرزوي آنم
    کز هجر يک شکايت در گوش وصل خوانم
  • داني چگونه باشم در محنتي چنينم
    زان پس که ديده باشي در دولتي چنانم
  • چو يافت موي تو در کوي دلبري امکان
    چو يافت روي تو در راه عاشقي تمکين
  • در بوستان شادي هرکس به چيدن گل
    آن گل که نشکفيدست در بوستان من کو
  • هرچند در کمينه نامه همي نيرزم
    در نامه بزرگان زو داستان من کو
  • مرا در پاي غم کشتي و رفتي
    هواي ديگري در بر گرفتي
  • در خورد تو نيست انوري آري
    ليکن به ضرورتش تو در خوردي
  • بسکه بودم در پي صيد چو تو
    آخرم امروز در دام آمدي
  • دلم در دست تست آخر مرا نيز
    در اين يک ماجرا محرم نداري
  • گر کنم در عمر دنداني سپيد
    در نواله ام استخواني افکني
  • در سر کار تو کردم دين و دل
    انده جانست وان در مي زني
  • برنيارم سر گرم در سرزنش
    ساعتي صد بار در پاي افکني
  • تا همي داني که در کار توام
    رغم را پيوسته در خون مني
  • هر وعده که بود در ميان آمد
    ماند آنکه تو باز در کنار آيي
  • در کوي غمت به جان رسيدم
    گفتم تو کجا و در چه کويي
  • در نيکويي تمامي در بدخويي بغايت
    يارب چه چشم زخمست خوبيت را نکويي
  • در حجره وصل نانشسته
    هجر آمد و در بزد قضا را
  • در حال رضا روح فزاينده بدن را
    در وقت سخط پاي گشاينده روان را
  • حسرت ترتيب عقد گوهر کلکش
    در ثمين کرده اشک در ثمين را
  • بر ماه مشک داري و بر سرو بوستان
    در لاله نوش داري و در عنبر آفتاب
  • گر نايب سپهر نشد زلف تو چرا
    در حلقه ماه دارد و در چنبر آفتاب