167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • بيدستگاهيي بود چون شمع در کمينم
    پيشاني عرق ريز برداشت آستينم
  • گويند از ميانش جز در گمان نشان نيست
    من هم درين توهم همسايه يقينم
  • در صلحنامه هوش ثبت است بيدماغي
    رحمي است کز خط جام بندد کمر نگينم
  • بيدست و پا بخاک ادب نقش بسته ايم
    در سايه تأمل يادش نشسته ايم
  • جمعيم چون حواس در آغوش يکنفس
    گلهاي چيده بهمين رشته دسته ايم
  • با بخت سيه صرفه از فضل نبردم
    در عرض هنر رستن مو بر سر خالم
  • هستي المي نيست که يابند علاجش
    در آتش خويشم چکنم پيش که نالم
  • در خاک تيره بوده است هنگامه تعين
    از يک چراغ خاموش صد انجمن عيانيم
  • در پله همسنگي من دره گران است
    خود را کم اگر نشمرم آخرز که بيشم
  • تسليم سرشتان غم آفات ندارند
    در خانه زنبور عسل پرور نيشم
  • (بيدل) اگرم عيب کسي در نظر آمد
    انصاف عرق گشت و کشيد آينه پيشم
  • بتاراج تحير داده ام آئينه و شادم
    که در جوش صفاي خانه سيلاب دگر دارم
  • نگاهم در نقاب حيرت آئينه مي بالد
    چراغ بزم حسنم برق آداب دگر دارم
  • دماغ عرض بيتابي ندارد سرخوش حيرت
    وگرنه در دل آئينه سيماب دگر دارم
  • زخون آرزو و صد رنگ ميبالد بهارمن
    نهال باغ ياسم ريشه در آب دگر دارم
  • حسرت کش مرگ مردم به پيري
    بي آتشي سوخت در پنبه زارم
  • (بيدل) ندانم در کشت الفت
    جز دل چه کارم تا برندارم
  • اظهار هر چند غير از عرق نيست
    در پيش (بيدل) آب بقائيم
  • پستي گل بلندي نخلست ريشه را
    در خاک خفته اينقدر از طبع عاليم
  • سير گلزار تمناي تو طاوسم کرد
    غوطه در رنگ زدم تا به پريدن رفتم
  • (بيدل) آندم که به تسليم شکستم دامن
    تا در امن بپاي نرسيدن رفتم
  • آينه ها زجوهر بال نگه شکستند
    از حيرت جمالت در آشيانه چشم
  • خاک در فنا شو با جلوه آشنا شو
    بي سرمه نيست ممکن تعمير خانه چشم
  • در عالم تماشا ايمن نميتوان بود
    زين برق عافيت سوز يعني زبانه چشم
  • مژگان يار دارد مضراب صد قيامت
    در سرمه هم نهان نيست شور ترانه چشم