167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

خسرو نامه عطار

  • بجز تو در جهان حاصل ندارم
    برون از تو درون دل ندارم
  • نمودي روي از من زود رفتي
    چو آتش در زدي چون دود رفتي
  • خوشا عشقي که باشد در جواني
    خصوصا گر بود با کامراني
  • خوشا با يار کردن دست در کش
    خصوصا گر بود يار تو سرکش
  • گل اندر پرده زان پرده بسر گشت
    دو چشم پرده دارش پرده در گشت
  • گرفته موي او پيچيده در دست
    فتاده روي بر هم خفته سر مست
  • چو تو در عشق چون بلبل نباشي
    اگر بلبل براني گل نباشي
  • چو گل بشکفتي و خوارم نهادي
    چو يوسف صاع در بارم نهادي
  • چو گل بشنود آن از خواب برجست
    زبان بگشاد و صد فرياد در بست
  • چو تب در گل فکند از عشق تابي
    عرق ريزان شد از گل چون گلابي
  • شبان روزي در آن تب زار ميسوخت
    تنش همواره ناهموار ميسوخت
  • از آن بر بام داشت آن مرغ اميد
    که تا هادي شود در پيش خورشيد
  • دلش در آرزوي چينه برخاست
    چو مرغ از چار چوب سينه برخاست
  • دلش چون مرغ وحشي در غلو بود
    صفير مرغ، بازش آرزو بود
  • دلش پر ميزد و بيشرم ميرفت
    چو مرغي در هواي گرم ميرفت
  • دلش برداشته چون مرغ آواز
    که اي هرمز بياچينه در انداز
  • نظر بگشاي تا بر بامت افتد
    چو من مرغي مگر در دامت افتد
  • چو سر از چينه کردي در کمندم
    بدست خويشتن نه پاي بندم
  • بشب در خواب ديدش گشت جوشان
    بجست از جاي گريان و خروشان
  • چو عشق از در درآمد گام برداشت
    گل بي صبر راه بام برداشت
  • جهاني بود در زير سياهي
    بيار اميده دروي مرغ و ماهي
  • شبي در زير گرد تند پنهان
    چو دوده ريخته بر روي قطران
  • گره بر جان پرتابم زدي تو
    چه رنگست اينکه در آبم زدي تو
  • بهر ساعت سوي بام آوري راي
    شوي گيسوکشان چون چنگ در پاي
  • يقين دانم که کارت مشکل افتاد
    کزين مشکل بس آتش در دل افتاد
  • زبان بگشاي تا مشکل چه داري
    خدا داند که تا در دل چه داري
  • بجلدي آستين را در نوردي
    همه شب بر کنار بام گردي
  • نهاده در کنار از ديده دودي
    دلي پر درد ميگويي سرودي
  • گهي سنگي در اندازي به آبي
    گهي سر سوي سنگ آري بخواني
  • گهي در دست گيري دسته گل
    گهي نوحه کني بر بانگ بلبل
  • گهي بيرون کني دست از گريبان
    گهي در پاي افتي همچو دامان
  • اگرچه من نيم حاضر جوابي
    ز تو غايب نيم در هيچ بابي
  • شبي چندان نيابد چشم تو خواب
    که منقاري زند يکمرغ در آب
  • چه ميخواهي ز پير ناتواني
    که در عالم تويي او را وجاني
  • چو کوه قاف با من در کمر شد
    ز آهم خون چشمم چون جگر شد
  • چنين دردي که در جانم نهفتست
    زبانم پيش کس هرگز نگفتست
  • بجان پرورده ام من در کنارت
    مشوش چون توانم ديد کارت
  • اگر بر گل فتد يک سايه گل
    چو گل در خون نشيند دايه گل
  • کنم در کوزه جلاب تو شيرين
    نه از يکسوي از دو سوي بالين
  • مرا در حق تو شفقت چنينست
    ترا اي مهربان با من چه کينست
  • سبک روحي تو و از خشم تو من
    گران جاني شدم در چشم تو من
  • سخنهاي مرا در تو اثر نيست
    مرا با تو کنون کاري دگر نيست
  • سرش در گشت و چشمش رود خون شد
    کجا بادايه آن از پل برون شد
  • که رسوا خواهيم کردن سرانجام
    چه ميخواهي از اين افتاده در دام
  • همي از دست ندهي پيشه خويش
    مرا بگذار در انديشه خويش
  • مرا از دست دل کاري فتادست
    دلم در درد و تيماري فتادست
  • بگويم در جهان گردم نشانه
    نگويم تا کي آرم اين بهانه
  • سخن تا در قفس پيوسته باشد
    بسان تخم مرغي بسته باشد
  • بگويم با تو تا در جان نماند
    که سوز عاشقان پنهان نماند
  • لب لعلش چو گلگونرا نهد ننگ
    از و در سربگردد زلف شبرنگ