167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • تحير شد دليلم در سواد دشت آگاهي
    همان تار نگاهم جاده بود آنجا که من رفتم
  • تحير نامها دارم هزار آئينه در بارم
    خيال آهنگ ديدارم بچندين ساز مي آيم
  • خمستان در رکاب گردش رنگم چه سحرست اين
    بياد نرگسي ساغر کش اعجاز مي آيم
  • بحکم مهر تابان اختياري نيست شبنم را
    پر و بالم توئي چندانکه در پرواز مي آيم
  • دران عالم که انداز عروجي ميدهم سامان
    سري مي آورم در گردش و افلاک ميسازم
  • نيمدانم چسان کام اميد از عافيت گيرم
    که من در بيخوديها نيز با ادراک ميسازم
  • بعرياني تظلم نيز از من چشم مي پوشد
    اگر باشد گريبان تا در دل چاک ميسازم
  • شايان دست بوس توام نيست نامه ئي
    در يوزه ئي بقاصد برگ حنا برم
  • فسون اعتبار افسانه راحت نمي باشد
    چو دريا در خور امواج وقف ديده خس دارم
  • بگفتگو سيه تا چند سازم صفحه دلرا
    زغفلت تا بکي آينه در راه نفس دارم
  • تظلم ياس دارد ورنه من در صبر ناکامي
    نفس دزديدن سرکوب صد فريادرس دارم
  • شمع در خلوت خاموشي من صرفه نبرد
    بي نفس کرد زبانرا ادب اسرارم
  • حاجت بنامه نيست که در سطرهاي آه
    اسرار پرفشاني دل وانوشته ايم
  • در زندگي مطالعه دل غنيمت است
    خواهي بخوان و خواه مخوان ما نوشته ايم
  • برق حسني در نظر دارم بخود پيچيده ام
    جوهر آينه يعني موي آتش ديده ام
  • تا ابد ميبايدم خط بر شکست دل کشيد
    در غبار موي چيني چون صدا لغزيده ام
  • غير را در خلوت تحقيق معني بار نيست
    جز بگوش گل صداي بوي گل نشنيده ام
  • کمفرصتي از ما نکند ننگ فضولي
    پرواز در آتش فگن سعي شراريم
  • قامت خم گشته بيش از حلقه زنجير نيست
    غير جنبش ناله نتوان يافتن در خانه ام
  • دوستانرا بسکه افسون تغافل ننگ داشت
    گوشها در چشم خواباندند از افسانه ام
  • زخمي ايجادم از تدبير من آسوده باش
    در شکستن گشت گم چون موي چيني شانه ام
  • در هواي حتم مقصد سرنگون تاز است مو
    تا طلوع صبح پيري نيست بي شبگير شرم
  • ميکند عالم تلاش آنچه نتوان برد پيش
    در مزاج کس ندارد جوهر تأثير شرم
  • شيوه اهل ادب در هر صفت بي جرأتيست
    رنگ اگر گردانده باشد نيست بيتقصير شرم
  • زين تنک رويان نميبايد مروت خواستن
    نيست چون آئينه در آب دم شمشير شرم