167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • جام بزم زندگي گرباده دارد در هواست
    عيشها مفت هوس من هم نفس پيما شدم
  • مايه گفتار در هر رنگ دام کاهش است
    چون قلم آخر بخاموشي زبان فرسا شدم
  • در تحير از زمينگري نگه را چاره نيست
    اين بيابان بسکه تنگي کرد نقش پا شدم
  • اشک شمع کشته آخر در قفاي آه رفت
    سبحه راهم خاک کرد اندوه بي زناريم
  • قدردان وضع تسليمم زاقبالم مپرس
    موج يکدريا گهر فرشست در همواريم
  • وسعت مشرب برون گرد بساط فقر نيست
    دشت را در خانه پرورد است بي ديواريم
  • نيست (بيدل) ذره ئي کز من طپش سرمايه نيست
    چون هواي نيستي در طبع امکان ساريم
  • با هچکس حديث نگفتن نگفته ام
    در گوش خويش گفته ام و من نگفته ام
  • زان نور بي زوال که در پرده دلست
    با آفتاب آنهمه روشن نگفته ام
  • اين دشت و در بذوق چه خميازه مي کشد
    رمز جهان جيب بدامن نگفته ام
  • در پرده خيال تعين ترانهاست
    شيخ آنچه بشنود به برهمن نگفته ام
  • يکنفس ساز و صد جنون آهنگ
    کس چه داند که در چه سلسله ايم
  • هنوزم شمع سودا در نقاب هوش ميسوزد
    سراپا آتشم اما بطرز سوختن خامم
  • بچشم بسته غافل نيستم از شوق ديدارت
    زصد روزن بحيرت ميطپد در پرده بادامم
  • شکوه حسرت ديدار قاصد برنمي تابد
    مگر در محفل جانان برد آينه پيغامم
  • جنون ميچکد از در و بام امکان
    دماغ خيالي خراشيده بودم
  • ادب نيست در راه او پا نهادن
    اگر سر نمي بود لغزيده بودم
  • بسعي بازوي تسليم در محيط توکل
    شناورم باميد کرانه ئي که ندارم
  • دگر چه پيش توان برد در ادبگه نازش
    بغير آينه بودن بهانه ئي که ندارم
  • بچشم امتيازم اينقدر معلوم شد (بيدل)
    که در دست ضعيفيها زجسم لاغر انگشتم
  • بحسرت غنچه ام يعني بدل تنگي وطن دارم
    خيالي در نفس خون ميکنم طرح چمن دارم
  • کف خاکسترم بشگاف و داغدل تماشا کن
    چراغ لاله در رهن مهتاب و سمن دارم
  • نشاط اعتبارم کرد بيتاب طپيدنها
    چو بحر از موج خيز آبرو در ديده خس دارم
  • بگفتگو سيه تا چند سازم صفحه دلرا
    زغفلت تابکي آينه در راه نفس دارم
  • زباغ امتياز آئينه گلچيدن نمي داند
    تحير خلوت آرا بود اگر در انجمن رفتم