نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
خنده کردي
در
گلستان غنچه ها
شور محشر
در
نمکدان ريختند
در
دل هر ذره آن خورشيد هست
شد ترا آيينه
در
گل ناپديد
در
ابر فروغ مه پوشيده نمي ماند
آن را که تويي
در
دل سيماي دگردارد
در
حلقه زلف او دل راست عجب شوري
در
سلسله ديوانه غوغاي دگردارد
در
سينه خم هر چند بي جوش نمي باشد
در
کاسه سرها مي غوغاي دگردارد
اي زياد لعل ميگون تو کام جان لذيذ
در
فراقت
در
دل شبهاي تار افغان لذيذ
در
آفتاب توان زير ابر ديد دلير
جمال يار بود
در
ته نقاب لذيذ
آن تيغ آبدار
در
آغوش زخم من
در
کام تشنه است چو آب روان لذيذ
برگ را
در
بر گريزاز خودفشاندن جود نيست
درهم و دينار را
در
زندگاني کن نثار
هست
در
دست فلاخن نبض سر گردانيم
چون رگ سنگ است
در
دستم عنان اختيار
جام لبريزي است
در
گردش ميان ميکشان
مردمک
در
حلقه آن چشمهاي پر خمار
مردمک راکن نظر
در
چشم شرم آلود او
گر نديدي مريم آورده عيسي
در
کنار
در
سواد چشم او بنگر نگاه گرم را
گر نديدي برق
در
ابر سياه نوبهار
يک نظر دزديده
در
صبح بنا گوش توديد
پرتو خورشيد شد
در
ديده روزن غبار
در
سراي مردم بي برگ چون مهمان شوي
مهر بر لب زن ،فضولي رابرون
در
گذار
فارغ از دامند مرغان سبک پر
در
گذار
خامه رامانع ز جولان نيست مسطر
در
گذار
چون تواند کاه پشت خويش بر ديوارداد؟
کوه
در
جايي که باشد همچو صرصر
در
گذار
در
شبستاني که من درخواب غفلت رفته ام
چون سپندگرم جولان است مجمر
در
گذار
در
گذار سيل نتوان پشت بر ديوار داد
در
سواد ديده من خواب چون گيرد قرار؟
خانه
در
بسته زندان است بر روشندلان
در
خم و ميناشراب ناب چون گيرد قرار؟
آستين
در
منع اشک ماعبث پيچيده است
طفل بازيگوش کي
در
خانه مي گيرد قرار؟
آسمان بيهوده
در
انديشه تسخير ماست
باده پر زور
در
مينا نمي گيرد قرار
تا نظر بازست، دل
در
سينه دارد اضطراب
شمع بي فانوس
در
صحرا نمي گيرد قرار
غير دريا، سيل
در
هر جا بود زندان اوست
عاشق شوريده
در
دنيا نمي گيردقرار
در
عزاي کوهکن هر نوبهار از بيکسي
چاک سازد لاله چندين پيرهن
در
کوهسار
در
سرمستي چه خواهد کرد با نظارگي
تير مژگاني که مي گردد ترازو
در
خمار
مي توان کردن
در
آتش سير گلزار خليل
ز انقلاب رنگ بر رخساره او
در
خمار
جلوه زهر هلاهل مي کند
در
آب تيغ
سبزه سيراب بر طرف لب جو
در
خمار
در
تلافي کاسه زانو شود جام جمش
هر که يک چندي گذاردسربه زانو
در
خمار
در
چمن تا قامت موزون او پيدا نشد
در
کشاکش بود از خميازه آغوش بهار
چون گل رعنا شود طي
در
ورق گرداندني
در
جهان بيوفا آغاز و انجام بهار
عافيت
در
بيخودي ،آسودگي
در
نيستي است
تاحياتي هست رخت خود به اين مأمن بيار
رغبت مي
در
بهار افزون شود مخمور را
چشم خوبان مي شود
در
وقت خط خونخوارتر
در
سبک مغزان اثر افزون کند رطل گران
برق
در
فرياد آرد نيستان رابيشتر
در
حريم سينه عاشق ندارد دل قرار
در
صدف اين گوهر يکدانه لرزد بيشتر
در
نيستان برق عالمسوز طوفان مي کند
مي کند تأثير صهبا
در
سبکسر بيشتر
لاله ها چشم غزالان مي نمايد
در
نظر
خارها صفهاي مژگان مي نمايد
در
نظر
بس که شور عشق پيچيده است
در
پيکر مرا
داغها صائب نمکدان مي نمايد
در
نظر
گرچه
در
جمعيت اسباب پريشاني است جمع
مي پرد چشمم همان
در
جمع اسباب دگر
حسن دارد
در
سواري شوکت و شان دگر
جلوه را
در
خانه زين هست ميدان دگر
برومندي بود
در
خاکساري تازه رويان را
اگر
در
خاک باشد ريشه نخل جوان بهتر
هواجويي که کشتي
در
محيط باده اندازد
سرخود
در
سر مي مي کند همچون حباب آخر
در
وطن دل چه خيال است گشايد صائب؟
در
صدف چشم محال است کند باز گهر
ز آب تيغ اثر
در
گلوي ما بگذار
ازين شراب نمي
در
سبوي ما بگذار
در
زير خرقه شيشه مي را نگاه دار
اين ماه را نهفته
در
ابر سياه دار
خواهي که
در
خزان نشوي بينوا چو سرو
در
نوبهار دست سخاوت نگاه دار
در
قتل من لبان مي آلود خويش را
زين بيش
در
شکنجه دندان روا مدار
صائب اسير حسن تو شد
در
زمان خط
شد
در
خزان رياض تو خوش عندليب تر
در
پرده بيش جلوه کند حسن شوخ چشم
در
زير ابر، ماه بود بيقرارتر
در
دل گره زياده به چشم است اشک من
گوهر نهفته
در
ته درياست بيشتر
صفحه قبل
1
...
180
181
182
183
184
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن