167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

اشتر نامه عطار

  • عقل پنهان گشت و او را پرده است
    در ميان پرده ها خو کرده است
  • کل رازم فهم شد در جاي خود
    نيست چيزي ديگرم همتاي خود
  • هيچ ديگر در خيالم راه نيست
    هيچکس از وقت من آگاه نيست
  • جان جاني هم عياني در نظر
    باخبر هستم ز عشقت بي خبر
  • ما هم و افتاده اندر تف و تاب
    همچنان مستغرقم در فتح باب
  • نه شبم نه روز هم روز و شبم
    بي تو اکنون در ميان ماتمم
  • در نهانم آشکارم از همه
    اين زمان چون بردبارم از همه
  • ذات خواهم گشت در ذات تو من
    تا شود منزلگه ذات تو من
  • در زمانم بي زمانم بي مکان
    هم زمان بي مکان اندر عيان
  • بحر گردون موج گردم لاجرم
    عرش گشتم در درون فرش هم
  • فرشم و عرش تو گشتم پايدار
    اين زمان در عرش هستم گوشوار
  • در مقامات تو کلم بي خلاف
    اين زمان گفتم حديث بي گزاف
  • عارفم مستغني از کل شده
    اولم در آخر تو گم بده
  • گرچه بسياري بخواهم گفت باز
    هم در اسرار خواهم سفت باز
  • چون يقيني پس چرا اندر گمان
    داشتي در پرده خويشم نهان
  • از نهان و از عيان هر دو يکم
    در تمامت جزو و کل مستغرقم
  • کل کل گشتيم و در ذات آمديم
    کل کل هستيم و کلات آمديم
  • در صفات خود صفت بگذاشتم
    هر چه فاني بد بکل بگذاشتم
  • در عيان گشتم نهاني زين غرض
    تا نداند راز و حالم بدغرض
  • در ره توحيد فاني گشته ام
    غرق آب زندگاني گشته ام
  • معرفت شد جمله در يکي تمام
    اين زمان يکي ترا بينم مدام
  • حق طلب ميباش تا تو حق شوي
    در کمال عشق مستغرق شوي
  • صورت تو در خودي خودبين شده
    زانک بيخود گشته و ره بين شده
  • چون برافتد صورت حسي ترا
    تو فنا گردي در آن عز بقا
  • چون برافتد صورتت عاشق شوي
    در کمال او ز جان لايق شوي
  • چون به بيني خود تو عاشق تر شوي
    آنگهي در عشق لايق تر شوي
  • راه تو در تو همي يکي بود
    اندر اينجا مر کرا شکي بود
  • ماجرا هم با تو بتوانم بگفت
    در اين اسرار هم با تو بسفت
  • پرده بردار اي نموده جزو کل
    بيش ازينم تو مکن در عين ذل
  • پرده را بردار و کن فاني دلم
    زانک در پرده عجايب مشکلم
  • پرده بردار اي تو نوح نوحه گر
    کرده در طوفان عشقت بيخبر
  • پرده بردار اي محمد را وجود
    جسم و جانش افکنيده در سجود
  • چون ترا ديدم توئي در پرده تو
    راز خود بر جزو و کل گم کرده تو
  • سالک ره بين چو در حالت شده
    هر زمان بر حالتي فالت شده
  • گاه اندر خوف و گاهي در خطر
    گاه استاده گهي اندر گذر
  • گاه محبوس خدا گشته يقين
    گاه گشته در گماني راه بين
  • گاه بيخود گشته در رمز صفات
    گاه حيران گشته اندر وصف ذات
  • راه بي حد کرده در وصف و صفت
    راز خود ديده ز صاحب معرفت
  • بر رموز عشق سرگردان شده
    در درون پرده ها حيران شده
  • واصلان عشق را در پرده راز
    ديده راز خود بکرده پرده باز
  • راز با معشوقه گفته در نهان
    تا نهانشان گشت بر صورت عيان
  • اي دل آخر چند در راهي کنون
    مانده اندر پرده بي رهنمون
  • اي دل آخر چند خواهي تاختن
    جان خود در راه جانان تافتن
  • اي دل آخر تو درون پرده اي
    خويشتن در خويشتن گم کرده اي
  • اي دل آخر چند بي سازي کني
    در هواي عشق طنازي کني
  • اي دل آخر چند خاموشي کني
    خويش را در عين مدهوشي کني
  • اي دل آخر از يقين آگاه شو
    يک زمان در قربت الله شو
  • اي دل آخر ديده اين سالکان
    در فناي عشق گشته صادقان
  • اي دل آخر برق واري در گذر
    تا بيابي روي آن صاحب نظر
  • اي دل آخر عين جان ايثار کن
    هر چه داري در جهان ايثار کن