167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • گرچه حکم يکنفس سازست در دير و حرم
    ناله ناقوس با لبيک نتوان يافت کوک
  • غير خوبان قدردان دل نميباشد کسي
    عزت آئينه بايد ديد در بزم ملوک
  • دور گردون با مزاج کاملان ناراست است
    رشته سست افتد اگر باشد کجي در ساز دوک
  • کي رسد يارب بداد ما يقين نيستي
    صرف شد عمر طلب در انتظار کاش و بوک
  • سير باغ حسن خواهي از حيا غافل مباش
    در دل آبست آنجا سخت ناپيدا نمک
  • جاده ها چون زخم بيچاک گريبان نيستند
    گرد مجنون تا کجاها ريخت در صحرا نمک
  • در طلوع مهر بي عرض تبسم نيست صبح
    هر که گردد خاک راهت ميکند پيدا نمک
  • کعبه دل گرچه دارد تنگ ارکانش زسنگ
    ميدهد تمکين نشاني در بيابانش زسنگ
  • تاز غفلت نشکني دل گوشه گير جيب تست
    شيشه را در سنگ ميدارند پنهانش زسنگ
  • برون نرفته زخود سير خود چه امکانست
    شرار در گره رنگ جسته دارد رنگ
  • تشنه لب بسکه دويدم به بيابان جنون
    گشت چون ريگ روان آبله ام در پا خشک
  • دهر بيباکست اما قابل بيداد کيست
    همت از مينا طلب در کوه بسيار است سنگ
  • خاک مي ليسد دم بيدستگاهي لاف مرد
    سرمه آهنگ است در آب تنک هوي نهنگ
  • آسمان (بيدل) ندانم در کجا مي راندم
    اين فلاخن ميزند عمريست از دورم بسنگ
  • برق حسن تو در ابروي اشارت دارد
    خم موجي که کند خون دل دريا خشک
  • در تماشاکده جلوه چشمش مرساد
    موج آينه زند هر که شو بر جا خشک
  • ماند از حيرت رفتار بلاانگيزت
    ناله در سينه (بيدل) چو رگ خارا خشک
  • بيرنگي ئي بهيچ تعلق گرفته ام
    يعني برنگ بوي گلم در کنار رنگ
  • سير بهار ناز تو موقوف خلوتي است
    اي بوي گل بحلقه در واگداز رنگ
  • رنج دوئي نبرد زما سعي اتحاد
    مرديم در فراق و نيامد بکار وصل
  • خلق از گزند يگدگر ايمن نميزيند
    باور مدار اينهمه در ورمار وصل
  • مي ميناي اينچمن زشکستست موج زن
    پي بو گير و در شکن بخيال ترنگ گل
  • ابرويت از چين جبين زه کرده قوس عنبرين
    چشم از نگاه شرمگين شمشير بران در بغل
  • دلرا خيال نرگست برداشت آخر از ميان
    صحرا از گرد وحشيان پيچيده دامان در بغل
  • هستي ندارد يکشرر نور شبستان طرب
    اين صفحه گر آتش زني يا بي چراغان در بغل