نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
تا دمي واصل شوي
در
خاک و خون
چند خواهي ماند از پرده برون
راه کل پايان ندارد
در
نظر
چون برفتي از صور يابي خبر
چون برون آيي ز صورت
در
زمان
روي يار خويشتن بيني عيان
راه کل راهيست دشوار و دراز
گرچه
در
پيشي تو چنديني مناز
چون که حق بيني نگهدار اين کمال
تا نيفتي
در
سلوک بي زوال
چون دل تو محو گردد
در
صفات
تافتن گيرد ز حضرت نور ذات
ديده چون از اشک پر نم باشدت
هر چه مي خواهي
در
آن دم باشدت
در
گذر از کون و اندر ره مايست
زانکه اول تا باخر هم يکيست
نقش برگير از ميان آزاد کن
بس يقين را
در
ميان بنياد کن
آنکه ره را ديد باشد ذوفنون
او شود
در
راه عشقت رهنمون
جان خود
در
راه عشق باختند
هر چه شان بد جملگي درباختند
درد بايد درد بي حد از فراق
هر زمان
در
راه او پر اشتياق
درد بايد تا ببيني تو دوا
درد درمانست
در
عين جفا
درد عشقست از کمال شوق او
هست درمان دايما
در
ذوق او
تو ببازي کي رسي
در
يار خود
چونکه هستي بي خبر از کار خود
هر که اين بر خواند او آگه شود
عاشق آسا آنگهي
در
ره شود
جمله يک رازست اما
در
نهان
هر زماني ميشود عين عيان
گر تو عمري
در
جهان باشي دمي
اين کتاب من بخواني هر دمي
اين رموز از عالم پاک آمدست
در
ميان زهر ترياک آمدست
درد او خوشتر ز درمان نوش کن
هر زمان
در
درد جان بيهوش کن
پرده رازت
در
آنجا برگشاي
تا ترا مر عشق باشد رهنماي
چون رهت
در
عشق آمد پايدار
راه عشق اينست از من گوش دار
چون ترا همراز نبود زين ميان
تا ترا باشد
در
آنجا ترجمان
ترجمان عشق ره برد اندرين
تا رساند مر ترا
در
ره يقين
اين زمان
در
راه بسياري شدند
گرچه اندر راه بسياري بدند
راه خود چون خود روي ره گم کني
قطره هرگز
در
کجا قلزم کني
راه استغناست تو مردانه باش
در
جنون عشق کل ديوانه باش
همچو تو
در
پرده ايشان رازجوي
سر خود با اين کسان ديگر مگوي
چون کسي
در
خويشتن مانده بود
راز تو زو کي همي خوانده بود
درد خود با يار خود نه
در
ميان
تا ترا بکند دوا اندر زمان
عاقبت چون راه آمد
در
سلوک
شمس را اين ره بسي کرد آن دلوک
سالکان اين پرده از هم بردرند
در
يقين افتند و از شک بگذرند
تا يقين رخ هر دمي ننمايدت
از کجا اين راز
در
بگشايدت
گر يقين ناگاه افتد
در
نظر
هر دو عالم رخ نمايد سر بسر
معرفت راهيست
در
آشيانه اش
تو مگرد از وي نظر کن خانه اش
معرفت بسيار ليکن معرفت
کي تواند بود
در
شرح و صفت
گر نبودي معرفت
در
کاينات
کي شدي هرگز عيان اين صفات
گر نبودي معرفت ز آغاز کار
کي بدي هرگز عددها
در
شمار
گر نبودي معرفت با شيث هم
کي زدي
در
راه بي منزل قدم
گر نبودي معرفت هم با خليل
کي بکردي جان و دل
در
ره سبيل
گر نبودي معرفت با زکريا
جان کجا کردي
در
آن دم او فدا
او اگر اين ره نکردي
در
بيان
کي بدانستي مرين ره را عيان
گر نه او کردي صفت
در
هر صفت
کي بدي هر ذره را معرفت
عقل کل باشد نمودار يقين
تا شود
در
پيش مرد راه بين
آنچه او از راه شرح کل بگفت
در
رموز او کجا داند نهفت
او رموز اندر رموز آورده است
زانکه او را
در
درون پرده است
در
سلوک خود بسي هم راز کرد
خويشتن با خويشتن دمساز کرد
عشق از وي زاد گرچه ره نبرد
در
کمال خويشتن راهي سپرد
جوهري آمد عجايب
در
عجيب
او بدي از کاينات جان حسيب
در
درون جان بجانان راه يافت
اين کمال از شوق الاالله يافت
صفحه قبل
1
...
1810
1811
1812
1813
1814
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن