167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • عجز مردان اثر غيرت ديگر دارد
    پشت در سينه نهان ميکند اينجا خم تيغ
  • غافل از درد مباشيد که در عرصه عشق
    زخمها هم چو نيام اند همه توأم تيغ
  • کنون که ميگذرد عيش چون نسيم زباغ
    چو گل خوش آنکه زني دست در رکاب اياغ
  • گذشته است زهستي غبار وحشت ما
    زرنگ رفته همان در عدم کنند سراغ
  • کو شعله دردي که بذوق اثر داغ
    خاکستر من سرمه کشد در نظر داغ
  • هر سري کز فکر ابروي کجت گرديد خم
    از گريبان غوطه زد در حلقه گرداب تيغ
  • دل زمژگانهاي شوخت هم بساط نشتر است
    چشم حيران در خيال ابروت همخواب تيغ
  • خون من در پرده بالي ميزند اما چسود
    شوخي اين نغمه موقوفست بر مضراب تيغ
  • انتظاري در مزاج هر مراقب طينتي است
    گل کند شايد زخونم مطلب ناياب تيغ
  • نيستم افسرده رنگ عرصه گاه امتحان
    خون گرمم ميفروزد شمع در محراب تيغ
  • در عشق کوش کز غم اسباب وارهي
    درد دلي مگر دهد از درد سر فراغ
  • نشه عجزم چو شبنم داد بر طيب دماغ
    از گداز عجز طاقت يافتم مي در اياغ
  • عافيت نظاره را در آشيان حيرتست
    داغ گشتن شعله را از پر زدن بخشد فراغ
  • گر باين بي پردگي مي بالد آثار جنون
    دود ميگردد صدا در حلقه زنجير باغ
  • در خنده گل بوي سلامت نتوان يافت
    گر قلقل ميناست ترنگيست درين باغ
  • عشق در خلوت حسن انجمن راز خود است
    جيب دارد سر پروانه بزانوي چراغ
  • سير هستي چقدر برق ندامت دارد
    شعله در رنگ عرق ميچکد از روي چراغ
  • دل اگر روشن شود غفلت نميگنجد بچشم
    آنچه نتوان ديد تاريکيست در نور چراغ
  • اختلاف وضعها (بيدل) لباسي بيش نيست
    ورنه يکرنگ است خون در پيکر طاوس و زاغ
  • فيض هستي عام شد چندانکه چون ابروي ناز
    در نظر مي آيدم محراب جام مل بکف
  • نيست (بيدل) در ادبگاه خموشي مشربان
    شيشه را جز سرنگون گرديدن از قلقل بکف
  • عافيتها در جهان بي تميزي بود جمع
    کرد آدم گشتنت آخر بگاو خر طرف
  • تحقيق را بما و من افتاده اختلاف
    در هيچ حال با نفس آينه نيست صاف
  • ياران اگر لبي بتأمل رسانده اند
    خميازه خورده است گره در کمين لاف
  • آخر همه به نشه تحقيق ميرسيم
    پيداست تا دماغ پس و پيش و در دو صاف