167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • خامشي صرفه جمعيت آسوده دلي است
    بال در بستن منقار نهان دارد شمع
  • چشم عشاق قيامتکده شوخي اوست
    در لگن ناوک ديگر بکمان دارد شمع
  • غير نوميدي علاج اينقدر امراض چيست
    عالمي پر ميزند در نبض بيمار طمع
  • عمر در حسرت شد و يکطوق قمري خم نه بست
    خجلت بيحاصلي بر سرو گلزار طمع
  • نيست موقوف سوال ابرام طبع دون حسب
    بستن لب هم کمر بسته است در کار طمع
  • ناله ها در دود دل گم کرده ايم
    سرمه پيچيده است بر آواز شمع
  • نشسته ئي زدل تنگ بر در تصديع
    دمي که واشود اين قفل عالميست وسيع
  • ني در پرواز زدني سعي جولان کرد شمع
    تا بنقش پا همين سير گريبان کرد شمع
  • خودگدازي محرم اسرار امکان گشتن است
    هر قدر در آب خفت آئينه سامان کرد شمع
  • غفلت اين انجمن در خورد اغماض دل است
    عالمي را چشم پوشانيد و عريان کرد شمع
  • بر رخ ما ناز مشتاقان در مژگان مبند
    کز تغافل خانه پروانه ويران کرد شمع
  • در گشاد عقده هستي که دامنگير نيست
    از بن هر قطره اشک ايجاد دندان کرد شمع
  • هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
    سوختن نيست خيالي که نهان دارد شمع
  • خواب در ديده عاشق نکشد رخت هوس
    سرمه شعله بچشم نگران دارد شمع
  • رنگ آشفته متاع هوس آرائي ماست
    در تماشاگه پرواز دکان دارد شمع
  • رهبر عالم آسوده دلي خاموشي است
    چاره در پاي خود از دست زبان دارد شمع
  • زنقد عيش جنون يأس مهرجام مپرس
    بغير داغ مي ئي نيست در پياله داغ
  • چراغ رهگذر باد در نميگيرد
    درين چمن چقدر سعي لاله سوخت دماغ
  • شمع من گرم حيا کرد مگر سوي چراغ
    مي توان کرد شنا در عرق روي چراغ
  • عالم همه داغست و ندارد اثر داغ
    در لاله ستان نيست کسي را خبر داغ
  • دل قابل گل کردن اسرار جنون نيست
    در زير سياهي است هنوزم سحر داغ
  • عالم همه در ديده عشاق سياه است
    بر دود تنيده است هجوم نظر داغ
  • عمريست بحيرتکده عجز مقيمم
    در نقش قدم سوخت دماغ سفر داغ
  • در زنگ خوش است آئينه سوخته جانان
    (بيدل) نکشي جامه ماتم زير داغ
  • فقر ما را مشماريد کم از عالم تيغ
    که بر شهاست بقدر تنکي در دم تيغ