نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
گر تو اندر شک بماني مانده باز
کي رسي آن جايگه
در
پرده باز
گر تو بروي چيره گردي
در
زمان
صورت و معني بيابد زو امان
اين خيال لامحال از دل برون
کن که گردي
در
زمانه ذو فنون
از خيال صورت اشيا بگرد
بعد از اين
در
گرد اين صورت مگرد
هر چه ديدي
در
زمانه نيک و بد
آن تويي ليکن تو دوري از خرد
در
خيال خويشتن چندين مشو
هر زماني بيش ازين غمگين مشو
هر چه آن
در
دهر آيد از خيال
هست پيش عارفان عين محال
همچو نقاشي خيال انگيز تو
همچو شاعر
در
خيال آميز تو
رمل زن چون
در
خيال خود شود
هر چه ميگويد هم از خود بشنود
در
خيال خويش يک يک ميروند
خواه پير و خواه کودک ميروند
اين همه از فوق و تحت آمد پديد
هر يکي اندر خيالي
در
رسيد
هر چه
در
عالم بدي از خير و شر
جملگي کردند آنجا سربسر
از برون پرده آن مي باختي
در
درون آن کار را مي ساختي
بر سر آن نطع چابک دست بود
هر چه بود او را همه
در
دست بود
هرچه
در
فهم آيد و عقل و خيال
کرده بود از نقشها خود بي محال
جمله از يک رنگ اما مختلف
در
عبارت گشته کلي متصف
آن همه نقش عجايب
در
بساط
او فکندي اندران عين نشاط
هم تباهي آوريده اندرو
ديگر آن قوم آمده
در
گفت و گو
بود مردي کامل و بسيار دان
در
حقيقت گشته بود او راز دان
تا کمال خويشتن حاصل کند
خويش را
در
نزد او واصل کند
در
مقالات تو گفتار هوس
مي پزند و مي نداند هيچکس
جمله
در
کار تو حيران آمدند
جمله همچون چرخ سرگردان شدند
هر چه کردي آوريدي
در
بساط
جمله آن نقش کردم احتياط
چون کني
در
عاقبت آن خرد تو
از چه باشد عاقبت دست برد تو
سعي چنديني تو بردي اندران
از چه کردي خرد آن را
در
جهان
نيک کردي اين سؤال لامحال
من بگويم
در
جواب اين سؤال
گوش هوشت باز کن سوي سؤال
تا جوابت بشنوي
در
کل حال
نيک فهمي داري و خوش گفت تو
وين
در
اسرار کردي سفت تو
همچو ايشان تو مشو
در
گفتگو
ليک مر اين سر شنو با جستجو
اين چنين اسرار مشکل حل بکن
چون شکر
در
آب خود را حل بکن
هر چه رنگ آنجا مخالف آمدست
در
همه جمله موالف آمدست
من همه پرداختم از بهر کار
تا تماشايي بود
در
روزگار
گرچه علم و جهل حاضر آمدند
هر يکي
در
کار ناظر آمدند
پرده من دارم درون پرده هم
پا و سر
در
پرده ام گم کرده ام
در
گمان اين راز هرگز پي نبرد
آنکه يابد عاقبت او پي ببرد
در
زمان اين راز گردد فاش تو
آنگهي پيدا شود نقاش تو
در
يقين آنگه به بيني روي وي
چون بري اين راز را کلي بوي
راز ما را کژ مبين ره گم مکن
خويشتن را
در
صف مردم بکن
تو سفر داري کنون
در
گفت و گو
حاليا مي باش اندر جست و جو
چون کند يک شيشه آنگه بشکند
آنگهي بازش بپرده
در
برد
تا جهان بر گفتگوي من شود
جملگي
در
جستجوي من شود
تا مراد خود ز خود باقي کنم
عاقبت آن جمله
در
باقي کنم
رازهاي ديگرم
در
پرده است
هيچکس آن را زحل ناکرده است
آن چه ما را
در
نهان پرده است
پرده اندر پرده اندر پرده است
نام و ننگ خود بکلي
در
فکن
صورت خود خرد اندر هم شکن
از خيال خويشتن آيي برون
در
درون پرده آيي از برون
در
درون آيي همه آهنگ کن
نام خود بردار و خود بي ننگ کن
در
درون پرده شو واقف ز ما
تات بنمائيم هر دم جايها
راز ما
در
پرده دل باز بين
آنگهي تو معني و اعزاز بين
روي او ميديد و او پنهان شده
در
پس آن پرده او حيران شده
صفحه قبل
1
...
1806
1807
1808
1809
1810
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن