167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • بياد شرمگين چشمي قدح مي زد خيال من
    عرق تا جبهه خوابانيد آخر در مي نابش
  • اگر اين برق دارد آتش رخسار او (بيدل)
    نيابي در پس ديوار هيچ آئينه سيمابش
  • کجاست وسعت ديگر سواد امکانرا
    چو شعله در جگر سنگ داغ جولان باش
  • درينچمن همه عاجز نگاه ديداريم
    تو نيز يکدو نگه در قطار مژگان باش
  • جهان با اين پرافشاني ندارد بوي آزادي
    برون آشيان در بيضه پرورده است فولادش
  • چه شور افگند شيرين در دماغ کوهکن يارب
    که خاک بيستون شد سرمه و ننشست فريادش
  • چو دريابد کسي رنگ اداي چشم خودکامش
    نهان ترا زرگ خوابست موج باده در جامش
  • بذوق شوخي آنجلوه چون آينه شبنم
    نگاهي نيست در چشمم که حيراني کند رامش
  • سرانگشت اشارات خطش با ديده ميگويد
    حذر بايد زصيادي که خورشيد است در دامش
  • چه سازم تا توانم ريخت رنگ سجده در کويش
    سرافتاده ئي دارم که پيشانيست زانويش
  • ادبگاه محبت برندارد ناز گستاخان
    بغير از جبهه من نقش پائي نيست در کويش
  • بهار آلوده رنگ تمنايت دلي دارم
    که گر سبر گلي در خاطر افتد ميکنم بويش
  • زاحسانهاي تير او چه سنجد بيخودي (بيدل)
    مگر انصاف آگاهي نهد دل در ترازويش
  • بحيرتم که چه مضمون در آستين دارد
    نگاه عجز سر شکيست مهر طومارش
  • محيط فيض قناعت که موجش استغناست
    چو آب آينه سرچشمه نيست در کارش
  • کباب همت آن رهروم که در طلبت
    چو اشک آبله دارد عنان رفتارش
  • زجلوه تو جهان کاروان آينه است
    بهر چه مي نگرم حيرتيست در بارش
  • بآئيني که شاخ گل هجوم غنچه مي آرد
    چرا خونم حمايل نيست يارب در بر تيغش
  • اگر خورشيد در صد سال يک لعل آورد بيرون
    بدخشانها بيکدم بشگفاند جوهر تيغش
  • خطي از عافيت در دفتر بسمل نميگنجد
    مزن بر صفحه دلهاي ما جز مسطر تيغش
  • خط مشکين شد و بال غنچه جان پرورش
    گشت در گرد يتيمي خشک آب گوهرش
  • هر کرا از نغمه ساز سلامت آگهي است
    نيست جز ضبط نفس در بزم دل خنياگرش
  • دشت سودا گرد آثارش سلامتخانه است
    در پناه سايه مو چون سر ديوانه باش
  • در آن کشور که پيشاني گشايد حسن جاويدش
    گرفتن تا قيامت برندارد نام خورشيدش
  • اشارات حقيقت بر مجاز افگند آگاهي
    خرد هر جا پري در جلوه آمد شيشه فهميدش