نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
با سپاهي بيعدد
در
پيش قصر
روي بنمودم که بودم شاه عصر
تا قصاص خود کنم زان شوم باز
در
نهان گفتم که اي داناي راز
ناگهان ديدم که آن بد اصل جست
در
پس پشت و دو دست من به بست
بود صحرائي مرا
در
پيش شهر
آوريد آنجا مرا از زهر و قهر
جمله لشکر پيش بودندش سجود
چشم من حيران
در
آنجاگه ببود
در
نهان گفتم که اي داناي راز
اين عجب سريست کار من بساز
بود او تنها و لشکر سوي او
شاد ميرفتند
در
پهلوي او
راه او با جمله لشکر مي بريد
بند او
در
گردن من مي کشيد
بودم اندر پس دوان مانند سگ
ميدويدم بند
در
گردن بتک
آوريد اينجا که اين گور منست
خيمه و خرگاه
در
اينجا به بست
پس فرود آمد
در
اينجا شادمان
بشنو اين حکم خداي غيب دان
تير بنهادند لشکر
در
کمان
بشنو اين سر خداي غيب دان
جامه سبز عجايب
در
برش
بود نوراني بکل پا و سرش
در
زمان او از ميان دوپاره شد
از جهان جان ستان آواره شد
از نهان برخواند چيزي ناگهان
در
دميد آنگاه او باد دهان
روي کردند آنهمه
در
سوي پير
کز براي حق تو ما را دستگير
جملگي
در
حال صحت يافتند
بار ديگر عز و قربت يافتند
در
قدم افتادم او را بر نياز
گفتم از بهر خدا کارم بساز
هر که او
در
ترک دنيا زد قدم
درگذشت از کفر و از اسلام هم
گر برون آئي ز يک يک پاک تو
خوش بخواب اندر شوي
در
خاک تو
اوست باقي چه ازل چه
در
ابد
او يکي بس قل هوالله احد
اين دو روزه عمر ترک خويش گير
در
سلامت رو، صلاحي پيش گير
يک دو روز اينجا قراري پيش گير
در
سلامت رو صلاحي پيش گير
در
زمان و دور عيسي پاک تو
بار ديگر زنده گردد خاک تو
تو گواهي ده که او از مريم است
همچو او
در
عرصه عالم کم است
اين بگفت و گشت ناپيدا ز چشم
در
گذشت از نزد من دور از دو چشم
لشکري کردم بسي از هر کنار
عز خود
در
ذل کردم اختيار
در
بن اين گور مي برم بسر
عاقبت چون عمر من آمد بسر
زين جهان بيوفا بيرون شدم
خاک گشتم
در
ميان خون شدم
دفن کردندم
در
اينجا زير خاک
تا چه آيد بعد از اين از حي پاک
پس عصا
در
گور زد گفتا که قم
روح گرداي خاک پس از جابجم
اي زدم دم
در
دميده خاک را
زنده کرده خاک روح پاک را
اي بتو زنده شده جان
در
تنم
اي بتو بينا دو چشم روشنم
جمله گفتند اينزمان
در
پيش کوه
چشمه اي آري برون تو باشکوه
گفت عيسي کين دگر خود راست شد
از خدا افزون
در
ايشان کاست شد
پس عصا
در
دست خود محکم بداشت
هر دو چشم خويشتن بر که گماشت
اين بگفت و زد عصا بر سنگ کوه
کوه
در
ارزش درآمد باشکوه
هست اين آب از بهشت جاودان
بر مثال آب حيوان
در
جهان
صاحب تفسير و اسرار و قلم
در
ميان قوم گشته چون علم
خلق گفتند آنزمان
در
گفت و گو
هر چه ميگويد جواب آن بگو
روشنم گردان و با من باز گوي
در
معني بر فشان و راز گوي
از جلال خود نظر بر وي فکند
آتشي از شوق خود
در
وي فکند
جوهري بد از لطافت روشني
ذات خود پيدا
در
آن بد بي مني
در
طلب آمد پس آنگه جوش کرد
جرعه از جام جلالش نوش کرد
در
طلب بر خود بگشت او هفت بار
هفت پرگار فلک شد آشکار
همچنان
در
جلوه بود آن نور پاک
پس نظر افکند از بالا بخاک
نور پيدا گشت و شد ظلمت نهان
کرد پيدا نور
در
روي جهان
اصل و فرعي
در
ميان آمد پديد
تا همه روي جهان آمد پديد
خاک و آتش سخت
در
پيوست کرد
تا از آن روي زمين را سخت کرد
آفتاب از وي قمر بستد روش
يافته
در
دور گردون پرورش
صفحه قبل
1
...
1800
1801
1802
1803
1804
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن