167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

جام جم اوحدي مراغي

  • تو در آيي ز در، سلامش کن
    او درآيد، تو احترامش کن
  • آنکه شش ماه در سفر باشد
    دو ديگر به راه در باشد
  • روزت اين کبر و کينه در کالا
    نيمشب هر دو لنگ در بالا
  • که: بهر مرد بيست حور دهند
    جاي در باغ و در قصور دهند
  • او ز خود در عذاب و خلق از وي
    پدرش را دعاي بد در پي
  • تخم بد در زمين شوره چه سود؟
    در سپيدي سياهي آرد دود
  • تير برنا نکرد در وي کار
    به سر پنجه در کشيدش زار
  • در درختش که پر گره شد و زشت
    در زنند آتش و کنند انگشت
  • خوف در جان و طوف در سرگين
    گه به آن خانه پويد و گه اين
  • خويشتن را تو در حساب مگير
    بندگان را در احتساب مگير
  • خوشه اي چونکه در نکردي باز
    هم ز بالاي در فرو انداز
  • شب کني روز و روز در کارش
    در نويسي به درج طومارش
  • در جهان دوستي به دست نشد
    که ازو در دلم شکست نشد
  • کلب کو در ره وفا زد گام
    خرقه پوشد ز پوست در بلعام
  • هر که در سيرت وفا شد گرد
    ز وفا راه در فتوت برد
  • بسته دل در دواي رنجوران
    جاي خود کرده در دل دوران
  • هر يکي باد کرده در بوقي
    سال و مه در خيال معشوقي
  • روز در کار سخت بي خور و خفت
    در عزبخانه برده شب زر مفت
  • حکم او تا به دست مادر بود
    طفل در خانه، قفل بر در بود
  • گشته قانع به رزق و روزي خويش
    دست در کار کرده، سر در پيش
  • روي در سير و هيچ زرقي نه
    همه در بحر و بيم غرقي نه
  • هر کرا اين متاع در بارست
    نطق او در زبان و کردارست
  • به هوس حلقه در ذکر چکني؟
    هر چه يابي به حلق در چکني؟
  • گرد هر در مگرد چون گولان
    درج شو در حساب مقبولان
  • در تو چون شد صلاح کار پديد
    کام را در کفت نهند کليد