نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
ناگهان
در
خواب اندر خواب ديد
صورتي چون ماه و خور گشتي پديد
خواست تا او را بگيرد
در
کنار
کرد از وي ناگهان حوا کنار
غيرت حق
در
وجودش کار کرد
بعد از آن انديشه بسيار کرد
آنچه آدمرا بخوابش مي نمود
در
زمان از صنع او پيدا ببود
آدم از آن خواب خوش ناگه بجست
در
دو چشم خويش ماليد او دو دست
آدم از عزت چنان
در
عز فتاد
تاج بر فرق جهاندارش نهاد
هر زمان
در
منزلي و گوشه
پيش او مي رست هر جا خوشه
مانده حيران دررخ آن دلنواز
در
حقيقت بود اندر عين راز
ليک ابليس لعين
در
جست وجوي
خوار و ملعون گشته رفته آبروي
جان او
در
تف نار افتاده بود
کار او بس خوار و زار افتاده بود
بر
در
جنت نشست او، سالها
تا همه معلوم کرد احوالها
بود
در
پهلوي حوا شادمان
بد نشسته بر سر تخت روان
هر کجا ابليس مي شد از نخست
يک دو سه خوشه
در
آنجا مي شکفت
خواست تا او را برد از ره برون
فعل مس الجن، باشد
در
جنون
هر چه هست و بود و آيد
در
وجود
شبنمي دان آن هم از درياي جود
يفعل الله مايشا حق گفته است
در
اين اسرار معني، سفته است
هر چه حق خواهد بباشد
در
زمان
بي خبر زين راز آمد جسم و جان
هر چه حق خواهد کند
در
قادري
اين بدان اي بيخبر گر ناظري
در
ازل او سر يکايک ديده است
اين کسي داند که صاحب ديده است
در
ازل بنوشت هم خود باز خواند
خود براند از پيش و هم خود باز خواند
در
ازل حکمي که رفته آن بود
مرگ را آخر درين تاوان بود
هر که خواهد برگزيند از ميان
جهد کن تا خود نه بيني
در
ميان
عاقبت چون حکم ايزد کار کرد
آدم انديشه
در
آن بسيار کرد
چون قضاي رفته بد گندم بخورد
ناگهان افتاد
در
اندوه و درد
از بهشت عدن ما بيرون شويد
همچنان
در
نزد خاک و خون شويد
حق تعالي گفت با آدم براز
کاي خطا کرده، بمانده
در
نياز
بار ديگر کرد حق، با او خطاب
تا چرا خاموش کشتي
در
جواب
در
نگر اي راه بين تاشان چه بود
حق تعالي بود با ايشان نمود
سر گندم
در
درون نطفه بين
تا شود جمله گمان تو يقين
هست دنيا بر مثال کژدمي
ميزند او نيشها
در
هر دمي
هست دنيا کشتزار آن جهان
تو
در
اينجا نيز تخمي برفشان
در
سرانديب او فتاده بيقرار
روز و شب گريان شده از عشق يار
بود سيصد سال آدم
در
گناه
ربنا ميزد ميان خاک راه
مصطفي
در
خواب او را، رخ نمود
مي خراميد و برخ فرخ نمود
کرده آدم ببخش و
در
گذار
کرده او پيش چشم او ميار
در
زمان آمد ندا کاي صدر کل
مهدي اسلام و هادي سبل
در
زمان آدم بجست از خوابگاه
ديد حوا را عجب آن جايگاه
دست را
در
گردن او آوريد
خونشان از هر دو ديده مي چکيد
اول و آخر توئي
در
کل حال
پادشاه مطلقي و بي زوال
گوش کن اي هوشمند راز بين
در
حقيقت خويشتن را باز بين
در
جهان قدس هر دم مي خرام
تا شود کارت همه يکسر تمام
خسرو و گل فاش کردم
در
صور
معني آن باز دان اي بيخبر
هست اسرارم
در
آنجا سر جان
ديده ام معشوق خود عين عيان
گر الهي نامه،
در
چنگت فتد
از وجود خويشتن ننگت فتد
در
نهان سر نهان دانسته ام
اين جهان و آن جهان دانسته ام
تا
در
آنجا جمع گردد قافله
سوي حج رانيم ما بي مشغله
کعبه مقصود را حاصل کنيم
در
تجلي خويش را واصل کنيم
پس مهار عشق
در
بيني کني
بعد از آن آهنگ يک بيني کني
بحث با رهبان ديري برفکن
طيلسان لم يکن
در
سر فکن
در
بن اين بحر بي پايان بسي
غرق کشتند و نيامد خود کسي
صفحه قبل
1
...
1796
1797
1798
1799
1800
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن