167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • خرمي در طينت مردم بقدر غفلتست
    دارد اين آينه ها را شوخي زنگار سبز
  • جزوها را تابع کيفيت کل بودنست
    سنگ هم در شيشه ميغلطد چو شد کهسار سبز
  • چون خط پرکار هستي حلقه در گوشم کشيد
    کرد آخر گرد خود گرديدنم زنار سبز
  • بکنج زانوي تسليم طرح امن انداز
    در آب آئينه موجيست بي نشيب و فراز
  • چو غنچه پرده در رنگ و بوخودآرائي است
    اگر توگل نکني نيست هيچکس غماز
  • فضاي دشت و در آئينه خانه است اي صبح
    تبسمي کن و بر صنعت بهار بناز
  • مرگم نکرد ايمن از آشوب زندگي
    جمعست رشته هاي امل در کفن هنوز
  • يکجلوه انتظار تو در خاطرم گذشت
    آينه ميدمد زسراپاي من هنوز
  • از بي نصيبي من غفلت هوا مپرس
    در خون طپيد و شوق نگشتم چمن هنوز
  • از بسکه ديده در ره تير تو دوختيم
    چون استخوان سفيد شد از انتظار مغز
  • ناصح مکش ترانه عبرت بگوش من
    دارم سري که کاشته در پنبه زار مغز
  • جامي مگر از بزم حيا در زده ئي باز
    کاتش بدل شيشه وساغر زده ئي باز
  • رحمت از شوخي ابرام تقاضاست بري
    آن در باز که بر روي کسي نيست فراز
  • شور اغراض جهان برد خموشي زعدم
    سرمه در کوه نماند از تگ و تاز آواز
  • پيش از ايجاد زتشويش تعين رستيم
    در دل بيضه شکستيم دماغ پرواز
  • خار خارت کشت و پيش حرص بيکاري هنوز
    در تردد ناخنت فرسود و سرخاري هنوز
  • ميشماري گام و راهي ميکني قطع از هوس
    کعبه پردور است در تسبيح و زناري هنوز
  • ريشه ات بگسيخت ساز انديشه مضراب چند
    شد نفس بي بال و در پرواز منقاري هنوز
  • عبرت آفات دهر از خواب بيدارت نکرد
    بيخبر در سايه اين کهنه ديواري هنوز
  • جان پاکي تا کي افسردن بکلفتگاه جسم
    يوسفت در چاه مرد و برنمي آري هنوز
  • چشم بندي بي تميزي را نمي باشد علاج
    در کفست آئينه و محروم ديداري هنوز
  • بر در هر سفله ميمالي جبين احتياج
    خاک بر فرق تو هم آبرو داري هنوز
  • هر که دارد طپشي در جگر از شعله عشق
    گر همه سنگ شود دنگ نگردد هرگز
  • کلفت هر دو جهان در گره حسرت ماست
    دل اگر جمع شود تنگ نگردد هرگز
  • (بيدل) از طور کلامت همه حيرت زده ايم
    در بهاري که توئي رنگ نگردد هرگز