نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
اشتر نامه عطار
گر عمر يک دره دار شرع بود
دائما
در
زهد و شوق و ورع بود
در
دل او بود مکنونات غيب
زان برآوردي يد بيضا ز جيب
راز خود با هيچ کس هرگز نگفت
در
شبانروزي يکي ساعت نخفت
موج ميزد
در
دلش درياي راز
بود او سر حقيقت بي مجاز
سالک آن باشد که
در
ياران او
دوست دارد مر وفاداران او
جان خود ايثار کردند از يقين
در
گذشتند از مکان و از مکين
ذات چه بود جزو و کل با يکدگر
جملگي يک گشته
در
زير و زبر
عين چه بود
در
تجلي گم شدن
قطره نامانده و قلزم شدن
عشق چه بود ذات اشيا يافتن
در
نهان سر هويدا يافتن
شمس چه بود پرتوي از نور ذات
از رموز عشق گردان
در
صفات
ماه چه بود سالکي حيران شده
در
فناي او فتان خيزان شده
باد چه بود نيستي
در
نيستي
جهد کن تا تااندرين ره نيستي
بحر چه بود
در
مکنون دادنست
از وصال دل بر افتادنست
عقل چه بود پرفضولي گفتن است
در
ناسفته بدانش سفتن است
خوف چه بود نقش صورت ديدنست
پاي تا سر
در
کدورت ديدنست
امن چه بود
در
حضور لامکان
اوفتاده محو کرده جسم و جان
ذوق چه بود
در
وصال خويش نه
جملگي يک گشته و پس پيش نه
حال چه بود بازگشتن
در
مکان
يافته سر معاني هر زمان
در
درون کعبه خود را محو کن
راز جانان مي شنو تو بي سخن
ذات مخفي دان يقين اندر صفات
گاه اندر ذات و گه
در
کاينات
پنجمين مريخ را باشد ببين
از براي جان تو
در
خشم و کين
مشتري جامه کبود اندر ششم
پاي تا سر
در
تحير گشته گم
در
سلوک هفتمين دايم زحل
تا کند او مشکلات چرخ حل
در
تک اين دير حيران مانده
چون کنم دربند و زندان مانده
هر چه داري
در
نظر بت آن بود
بت پرستي مر ترا لابد بود
بر مشو سوي فلک نمرودوار
ورنه افتي
در
نجاست زار و خوار
هم حکيمان جهان حيران شدند
همچو او
در
فکر سرگردان شدند
برتر از جا ماسب کي خواهي شدن
همچواو
در
حکم کي خواهي بدن
در
دم آخر بداني کاين چه بود
اين نمودارت ازينجا مانده بود
صورت تو زاده ايشان شدست
جان تو
در
پرده ها پنهان شدست
پرده ها را بردران پرده مدر
بر گذر زين پرده هاي پرده
در
مثل خود
در
فن نقاشي نداشت
هر کجا ميرفت آنجا کار داشت
هر صور کان ساختي
در
روزگار
خرد کردي ديگر آوردي بکار
هفت پرده
در
صفت يک پرده بود
گل فشان آنجايگه زر کرده بود
بود نطعي مرورا خوب و لطيف
آن همه صورت
در
آنجا بد خفيف
ليک مزدوران دگر
در
کار او
مي شدندي از پي رفتار او
آن چنان کاستاد صنعت مي نمود
کار مزدوران
در
آنجا مي فزود
يکزمان
در
خويشتن بنگر تو هم
تا نباشي صورت و پرده بهم
تا توئي از صورت خود
در
نياز
هم تويي صورت گر وهم پرده باز
تو چه داني تا کجايي مانده باز
سالها گرديده
در
شيب و فراز
چرخ کرده صورت تو بندبند
باز مانده
در
چنين جاي گزند
تو چه داني کز که باز افتاده
در
چنين شيب از فراز افتاده
تو چه داني تا ترا که پروريد
از براي چه
در
اينجا آوريد
در
ميان آتش و باد نفس
مي پزي هر لحظه ديگرگون هوس
تو چه داني کافتاب از بهر نو
گشت گردان
در
ميان شهر تو
تو چه داني تا نباتات از چه رست
منزل سالک
در
آنجا بد نخست
تو چه داني کان
در
گنج از کجاست
گر بيابي تو بداني کان کجاست
تو چه داني تا که تو خود آن کسي
اولين و آخرين را
در
پسي
تو چه داني تا ترا حيران که کرد
در
ميان چرخ سرگردان که کرد
تو چه داني نوح
در
درياي جسم
تا چه غواصي نمود از بهر اسم
صفحه قبل
1
...
1794
1795
1796
1797
1798
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن