167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • ديگر زسايه دم تيغت کجا رويم
    سرها سجود مايل محراب در نظر
  • غافل مشو که انجمن اعتبارها
    ويرانه ايست وحشت سيلاب در نظر
  • در چمن تا قامتش انداز شوخي کرد سر
    سرو خاکستر شد و پرواز قمري کرد سر
  • آسمان عمريست در ايجاد دل خون ميخورد
    تا کجا بحر از گهر خواهد تسلي کرد سر
  • در حقيقت هيچکس از هيچکس ممتاز نيست
    نور با ظلمت درين محفل مساوي کرد سر
  • در نگينها اعتبار نام جز پرواز نيست
    نقش خود هر جا نشاندي همچنان بنشانده گير
  • در طلسم درد از ما ميتوان بردن اثر
    گرد ما چون صبح دارد دامن چاک جگر
  • گرمي هنگامه هستي نگاهي بيش نيست
    شمع را تار نفس محو است در مد نظر
  • صحبت نيکان علاج کين ظالم ميشود
    در دل خارا بآب لعل اگر ريزد شرر
  • خفت ابله دوبالا ميزند در مفلسي
    ميشود از خشک گرديدن سبکتر چوب تر
  • اي حباب از زورق خود اينقدر غافل مباش
    نيست در درياي امکان جز نفس موج خطر
  • در عشق زپرواز نفس آينه برگير
    هر چند رهت قطع شود باز زسر گير
  • تا کي چو گهر در گره قطره فسردن
    طوفان شو و آفاق بيک ديده تر گير
  • در ملک شهادت ديتست آنچه بيابند
    اي ناله توهم خون شو و دامان اثر گير
  • محو شوقم تهمت آلود فسردن نيستم
    در گريبان تامل قطرها دارد گهر
  • قصها محو است در آغوش بخت تيره ام
    شام من جاي نفس عمريست ميدزدد سحر
  • تا مگر در بزمگاه عشق پروازت دهند
    همچو پروانه بموج شعله ئي بسپار پر
  • امل بطبع نفس صبح محشري دارد
    هنوز ريشه نهفته است آه در زنجير
  • چه ممکنست زسوداي طره ات رستن
    نشسته ايم بروزسياه در زنجير
  • بساز زندگي آزادگي نيايد راست
    کسي چه عرض دهد دستگاه در زنجير
  • بهر صفت که تأمل کني گرفتاريست
    تو خواه محو خرد باش و خواه در زنجير
  • چو بخت يار نباشد بجهد نتوان کرد
    زحلقه هاي مرصع کلاه در زنجير
  • نشانده ام بسر راه انتظار جنون
    هزار چشم تهي از نگاه در زنجير
  • هجوم ناله ام از راحتم مگو (بيدل)
    کشيده ام نفسي گاه گاه در زنجير
  • دل بيضه طاوس خيالست ببر گير
    يعني نفسي چند توهم در ته پر گير