167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • عيانم منکشف شد اندر اينجا
    خدا را يافتم من در همه جا
  • دمي خوش خوش در آنحالت فتادم
    زماني بر زمين من رخ نهادم
  • چو با خويش آمدم اينجا يقين من
    بديدم در زمان خورشيد روشن
  • يکي پيري بديدم ماه رفتار
    که شد در خلوت من او پديدار
  • خيالي ديدي و حيران شدي تو
    چنين در عشق سرگردان شدي تو
  • در آن سرلقا اي پير عالم
    نمودم اندر اين ساعت بيکدم
  • در اين حيرت دمادم راز جويم
    چو ديده گم کنم هم باز جويم
  • درين شب در درون خلوت ما
    فرودستي تو اندر قربت ما
  • منم امشب ترا ديده در اينروز
    به بخت و طالع مسعود و پيروز
  • تو ايدلدار آخر از کجائي
    در اين مسکن بگو بهر چرائي
  • تو هستي بنده و من راز دانم
    تو هستي سالک و من در عيانم
  • همه بحر جهان در قدرت اوست
    مرا داده است و بخشيده است کل اوست
  • حقيقت من گذر دارم ب آفاق
    بروي خشک در اندر جهان طاق
  • عنايت کرد ما را در ازل يار
    که هر جائيکه خواهم من پديدار
  • شوم بيشک نداند سر من کس
    حقيقت اينست ما را در جهان بس
  • حقيقت صحبت من کس نيابد
    بجز عاشق در اينجا بس نيابد
  • دم مردان ترا ديدم در اينجا
    از آن ايندم ترا بگزيدم اينجا
  • دمي داري و دردم پايداري
    ولي در آخرين دم پاي داري
  • چو او هرگز کجا آيد ب آفاق
    نديدم چوندم او در جهان طاق
  • دلي دارد که آندم کس ندارد
    يقين در سر جانان پاي دارد
  • اناالحق مي زند اينجا عيان او
    همي گويد ابا حق در جهان او
  • يکي چون من که خضرم در حقيقت
    سپرده راه بحر کل طريقت
  • که هان از حق حق پرسي بگو تو
    بجز من در جهان مي حق بجو تو
  • چو او در ديد ما اسرار بين شد
    همو از صحبتم صاحب يقين شد
  • نديدم در جهان من مثل منصور
    نه بيند نيز کس تا نفخه صور
  • باو گفتم که او ايندم کجايست
    تو ميداني که ايندم در چه جايست
  • بگو اسرار او تا من بدانم
    در اين سر نهان روشن بدانم
  • تو او را ديد خواهي جاودانه
    ازو بنگر رموزش در ميانه
  • نمودي باز بين از واصل راه
    که او ديده است بيشک در مکان شاه
  • چو سر عشق در منصور آمد
    از آن درآخر او مشهور آمد
  • چنان ايندم دمي دارد در آفاق
    که جز او نيست اندر جزو و کل طاق
  • همه با دست اينجا در حقيقت
    سپرده او يقين راه شريعت
  • همه يار است ره بسپرده اينجا
    نه همچون ديگران در پرده اينجا
  • چنان در سر قربت پايدار است
    که گوئي دايما بر روي دار است
  • حقيقت ذات حق در اوست موجود
    ميان عاشقان کل اوست موجود
  • يقين منصور حق در کاينات اوست
    نمود واصلان و سر ذات اوست
  • ازل را با ابد کردست پيوند
    در آنجاگه گشاده بند از بند
  • هر آن قدري که آنجا يافت احمد
    که بد در عشق محمود و مؤيد
  • از آن منصور احمد بود در راز
    که اسرار يقينم گفته سرباز
  • از آن او را حقيقت کل معاني
    که زد دم در يقين از من رآني
  • يقين منصور از وي گشت حاصل
    مر او را جان جان در عشق واصل
  • ازو منصور اينجا در يقين است
    خدا گشته بکلي پيش بين است
  • ازو منصور دم زد آخر کار
    کنون خواهد شدن در آخر کار
  • در آندريا من او را دوش ديدم
    ز عشق او را به کل بيهوش ديدم
  • چنان مستغرق درياي لا بود
    که گوئي در جهان عين فنا بود
  • بسي بگريست دمدم شاه عشاق
    صدا زد آنگهي در کل آفاق
  • اناالحق نيز ما با او هم بگفتند
    صدفها در معني هم بسفتند
  • دمي خوش من که خضرم اندر اينجا
    از آن بگشاد کل بر من در اينجا
  • درم بگشاد آندم در نمودار
    ز هر سو باز ديدم من رخ يار
  • ز نانگه روي در سوي من آورد
    که ايخضر از چه هستي صاحب درد