نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
نگه ميدار گفتش
در
دل و جان
که عالم صورتت دادست جانان
اگر جانان حقيقت اوست تحقيق
که او دارد يقين
در
شرع توفيق
کسي کوپاي بر بالا نهاده است
ز بالا ناگهي
در
سر فتاده است
حقيقت ذات ذاتم
در
صفاتم
حقيقت شد يقين چون نور ذاتم
بگفت او چنان مغرور افتاد
چراغ وصل او شد کشته
در
باد
ضيا زو رفت و
در
تاريکي افتاد
که از اعيان شرع او دور افتاد
حقيقت
در
شريعت دان يقين تو
شريعت دان يقين عين اليقين تو
اگرچه جمله
در
تحقيق اويست
بدي بد دان و نيکي خود نکويست
حقيقت اصل شرع احمد آمد
که
در
اسرار او نيک و بد آمد
وگر کافر بود همچون مسلمان
لکم دين گفت حق
در
سر قرآن
همه از او شده پيدا
در
اينجا
همه از اوست گويا اندر اينجا
چو چيزي مرد را اينجا نمودند
بيکره بود جانش
در
ربودند
وليکن چون نه او
در
خانه باشد
بنزدم بيشکي ديوانه باشد
سراسر گفت او
در
عشق پيداست
وليکن اينسخن ني گفته ماست
اگر اينمرد راه اين کرده باشد
نه همچون ديگران
در
پرده باشد
همين بد جملگي من مي ستودم
که
در
عين ازل ذات تو بودم
تو گفتي راز بهر او
در
اينجا
شنفتم قصه آن ليل و دريا
تو گفتي راز بهر او
در
اينجا
بيا ايدلبر و اي يار زيبا
دو سال و نيم با هم يار بوديم
ز ديد خويش
در
اسرار بوديم
بچشم خود
در
آنشب راز ديدي
دگر امروز ما را باز ديدي
که ميداني از رازي که ما راست
در
اينجاگه نمودستم من آنراست
جوابت داد او از شرع و از فرع
مرا ديوانه ميخوانيد و
در
صرع
حقيقت پرده ام شد پاره پاره
تمامت اهل دل
در
من نظاره
خدا بود و بود پيوسته هر جا
کنون
در
ذات با امروز پيدا
چو او
در
جان ما همخانه باشد
کجا منصور کل ديوانه باشد
مرا هم رهبر و هم رهنمايست
حقيقت
در
درونم او خدايست
مرا او کرد واصل نزد عشاق
فکندم
در
نهاد جملگي طاق
ز وصل احمدم بردار مانده
ز عشق او چنين
در
کار مانده
وصال مصطفي
در
جان منصور
چو خورشيد است کل نور علي نور
ورا اين راز اينجا
در
عيانست
از اينمعني به کل صاحب قرانست
چو دعوت مرو را بد
در
شريعت
از آن مخفي نمود اينجا حقيقت
سخن بسيار از شيخ کبير است
محمد
در
ميانه بي نظير است
هر آن کو راه او کرده است اينجا
حقيقت
در
پس پرده است اينجا
اگر آيد دمي او بر سر دار
کنم او را
در
اين اعيان نمودار
دگر از سر ذاتم
در
حقيقت
که حق بيند ز ذراتم حقيقت
مرا او
در
درون جانانست پيدا
نميداند ورا با تست پيدا
تو ايشيخ کبير و قطب عالم
مرا داني و مي بيني
در
آندم
مرا امروز بنموده است اينجا
در
من زين قفس بگشوده اينجا
حجابم هيچ نيست اي شيخ عالم
بجز صورت
در
اينجاگاه ايندم
نميخواهم من اين هر دو قدم را
قدم ميخواهم اما
در
عدم را
درين دنيا ز صورت مبتلايم
فتاده
در
کف و چنگ قضايم
قلم رانديم و آنگه
در
کشيديم
قلم بر نقش ذات خود کشيديم
قلم رانديم ما
در
اصل اينجا
که بيصورت بيابم وصل اينجا
چو جانان اينچنين مر خويشتن راست
در
اين بغداد جان ما بياراست
وصال ما حقيقت
در
فنايست
وصال اينست و باقي کل هبايست
نمود خويشتن بيدست و بي پا
که داري
در
درون خلوتم جا
زبان بردار اينجا بي زبان شو
چو گردي بيزبان
در
ما نهان شو
نهان شو همچو ما
در
بي نشاني
بگو آخر که قصه چندخواني
خدا ديدم
در
اين آيينه اينجا
اناالحق زد به هر آيينه اينجا
هر آيينه
در
اينجا جايگه ساخت
که بود ذات خود منصور پرداخت
صفحه قبل
1
...
1785
1786
1787
1788
1789
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن