167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • از فرصت گذشته رسيدن گذشته گير
    رنگ پريده در چه بهار آشيان کند
  • خاموش باش بر در دل ورنه بي ادب
    هر دم زدن يک آينه وارت زيان کند
  • در خاک من غبار فنا نيست پرفشان
    خواب عدم کجا مژه ام را گران کند
  • زان يک نواي «کن » که جنون کرده در ازل
    چندين هزار نغمه بهر ساز داده اند
  • آشفتگي ئي داشت خم طره ليلي
    در پيچش موي سر ديوانه نهفتند
  • شد هستي بي پرده حجاب عدم ما
    در گنج عيان صورت ويروانه نهفتند
  • در چاک گريبان نفس معني رازيست
    باريکي آن مو بهمين شانه نهفتند
  • نامحرم دل ماند جهاني چه توانکرد
    هر چند که بود آئينه در خانه نهفتند
  • بي سير خط جام محال است توان يافت
    آن جاده که در لغزش مستانه نهفتند
  • در پرده آن خواب که چشم همه پوشيد
    کس نيست بفهمد که چه افسانه نهفتند
  • در وادي فرصت سر و برگ قدمي نيست
    دل ميرود و دست فسوس آبله دارد
  • يک چند توهم خانه بدوش من و ما باش
    آفاق در آواز جرس قافله دارد
  • پيغام وفا در گره سعي هلاک است
    غمنامه ما جز به پر مور نباشد
  • از بست و گشاد در تحقيق مينديش
    چشم و مژه سهلست دلت کور نباشد
  • در وادي تحقيق چه حرف است سياهي
    گر حايل بينائي ما نور نباشد
  • ما سوختگان برهمن قشقه شمعيم
    در دير وفا صندل و سندور نباشد
  • هر چند خودنمائي تخت و حشم نباشد
    در عرض بيحيائي آئينه کم نباشد
  • پيش از خيال هستي بايد در عدم زد
    اين دستگاه خجلت کو يکدودم نباشد
  • موضوع کسوت جود دامن افشاني ئي هست
    در بند آستين ها دست کرم نباشد
  • حيف است ننگ افلاس دامان مرد گيرد
    تا ناخنيست در دست کس بي درم نباشد
  • غفلت هزار رنگست در کارگاه اجسام
    چون چشم خواب پا را مژگان بهم نباشد
  • دل داغ سرنوشت است از انفعال تقدير
    تا سرنگون نگردد خط در قلم نباشد
  • در عرصه ئي که بالد گرد ضعيفي ما
    مژگان بلندکردن کم از علم نباشد
  • حرفيکه بود بي اثر ساز دعايت
    يارب بزبان نايد و در گوش نباشد
  • در دير محبت که ادب آينه دار است
    خاموش به آن شعله که خاموش نباشد