167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • (بيدل) من و آن ناله که عجز رسائي
    در نقش قدم گرد اثر داشته باشد
  • داغم مخواه اي انتظار از تهمت افسردگي
    تا ياد نشتر ميکنم خون در رگم هو ميزند
  • در فرامشخانه امکان چه علم و کو عمل
    سعي باطل بود اينجا هرچه شد گويا نشد
  • آتش فکر قيامت در قفا افتاده است
    صد هزار امروز دي گرديد و دي فردا نشد
  • زين گلستان ني خزان در جلوه آمدني بهار
    رنگ وهمي از نواي عندليبان ريختند
  • از گداز پيکرم درد تو گم کرد آشيان
    شد ستم بر ناله کاتش در نيسان ريختند
  • نقد عمر رفته بيرون نيست از جيب عدم
    هرچه از کاشانه کم شد در بيابان ريختند
  • مرا اين آبرو در عالم پرواز بس باشد
    که بال افشاندنم خميازه ياد قفس باشد
  • تواند بيخودي زين عرصه گوي عافيت بيرون
    که چون اشک يتيمان در دويدن بينفس باشد
  • درين محفل خجالت ميکشم از ساز موهومي
    کمال عشق من اي کاش در خورد هوس باشد
  • خلق آخر در طلب واماندگي اظهار شد
    بر ره خوابيد پا زد آبله بيدار شد
  • حسن در خورد تنافل داشت سامان غرور
    بس که چين اندوخت ابرو تيغ جوهردار شد
  • در غبار وهم و ظن جميعت دل باختم
    خانه از سامان اسباب هوس بازار شد
  • برنگ عقد گهر وانميتوان کردن
    دلي که در خم زلف تواش گره بستند
  • مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
    مگر جنون کند و خامه در فرنگ زند
  • بگلشني که چمن در رکاب بخرامي
    حنا ز دست تو گيرد گل و برنگ زند
  • مطلبي گر بود از هستي همين آزار بود
    ور نه در کنج عدم آسودگي بسيار بود
  • زندگي جز نقد وحشت در گره چيزي نداشت
    کاروان رنگ و بو را رفتني دربار بود
  • عاقبت در مشرب من بار گنجايش نداشت
    بس که جامم چون شرر از سوختن سرشار بود
  • بيش و کم خلق آيت بيمغزي وهم است
    صفر آينه داران عدم در چه حسابند
  • عبرت نظران در چمن هستي موهوم
    چون شبنم صبح از نفس ساخته آبند
  • فرصت شمرانيم چه رائي و چه مرئي
    موج و کف پوچ آئينه در دست حبابند
  • هرجا تنيد فطرت يک حلقه داشت گردون
    در فهم خط پرکار حکم دو سر نباشد
  • خاشاک را در آتش تا کي خيال پختن
    آنجا که جلوه اوست از ما اثر نباشد
  • خواهي بخلق رو کن خواهي خيال او کن
    در عالم تماشا بر خود نظر نباشد