167906 مورد در 0.45 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • عرفان زفهم دوريست اداراک بي حضوريست
    جهدي که در خيالت اين علم و فن نماند
  • ياد گذشتگان هم آينده است اينجا
    در کارگاه تجديد چيزي کهن نماند
  • ياران بوسع امکان در ستر حال کوشيد
    تصوير انفعاليم گر پيرهن نماند
  • بادپيماي سبک مغزيست هر کس چون حباب
    ساغر خود را نگون در مجلس دريا کند
  • چاره دشوار است (بيدل) شوخي نظاره را
    شرم حسن او مگر در ديده ما جا کند
  • خيالي ميکند شوخي کدام اظهار و کو هستي
    هنوز اين نقشها در خامه نقاش جا دارد
  • شرر در سنگ ميرقصد مي اندر تاک ميجوشد
    تحير رشته ساز است و خاموشي صدا دارد
  • بهار انجمن وحشي است از فرصت مشو غافل
    که عشرت در شگفتنهاي گل آواز پا دارد
  • بي کمالي نيست معني بر زبان خامشان
    موج چون در جوي تيغ آسود جوهر ميشود
  • در دبستان جنون از بس پريشان دفتريم
    صفحه ما را چو دريا موج مسطر ميشود
  • بسکه شرم خودنمائي آب ميسازد مرا
    آينه در عرض تمثالم شناور ميشود
  • در خور غفلت دل دعوي پيدائي ماست
    همه محويم گر آئينه به پرداز رسد
  • مدعي در گذر از دعوي طرز (بيدل)
    سحر مشکل که بکيفيت اعجاز رسد
  • ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد
    خاک در چشم جهان پيکر عورم افگند
  • علم بي حاصلي از سير کمالم واداشت
    آگهي آبله در پاي شعورم افگند
  • ذوق وصلي که باميد دلي خوش ميکرد
    «لن تراني » شد و در آتش طورم افگند
  • ناتواني چو غبار از فلک آنسو ميتاخت
    طاقت خون شده در خاک بزورم افگند
  • سبب قيد علايق زخرد پرسيدم
    گفت در چاه همين فطرت کورم افگند
  • لب بي صرفه نوا جهل سبق ميباشد
    خامه شايان عرق در خور شق ميباشد
  • با آدب باش که در انجمن يکتائي
    دعوي باطلت انديشه حق ميباشد
  • بلبلان قصه مخوانيد که در مکتب عشق
    دفتر گل پر پروانه ورق ميباشد
  • در قناعت اگر ابرام نجوشد چو حباب
    سکته وضع رضا سدرمق ميباشد
  • جوع و شهوت همه جا پرده در دلکوبيست
    نغمه دهر زقانون نهق ميباشد
  • سنگ هم در کف اطفال ندارد آرام
    دور مجنون چقدر سست نسق ميباشد
  • جوش چمن از خجلت در غنچه نفس دزدد
    آنجا که گل داغم از آه سحر خندد