167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • من عشق ترا نهفته بودم در دل
    چون کار به جان رسيد در گفت آمد
  • شد در پي اوباش چو ننگيش نبود
    در خوي و سرشت ساز و سنگيش نبود
  • زر در قدمت ريزم و حيفم نايد
    تر در قدمت ريزم و حيفم نايد
  • در دايره عشق برون يک نقطه
    مي بينم و در عالم دل نيست پديد
  • برخيز و روان در لب صافي بنگر
    تا سرو روان در لب صافي بينم
  • زر خواست و چو زر نديدن گرهي
    در هم شدن و گره در ابرو بستن
  • در زير دو ابروي کژت پيوسته
    با چشم تو آن سه خال در يک رسته
  • منطق العشاق اوحدي مراغي

  • در آن عذري نياوردم بر او
    چو ديدم سر دولت در سر او
  • اگر در دامن افتد خونم از چشم
    و گر در ديده آيد خارم از تو
  • به دل در دشمني چيزي نبودش
    ولي در دوستي مي آزمودش
  • نه در کار بلاي هجر دستي
    نه در خورد هواي عشق بالي
  • مرا چون حلقه بر در ديدي، اکنون
    به ترک در گرفتي، ياد مي دار
  • نه کس در عاشقي حيران تر از من
    نه کس در عشق سرگردان تر از من
  • گهي در پاي عشقم مي دواني
    گهي در دست هجرم مي گذاري
  • اگر در عاشقي صد جان به پاشي
    چو در بيني تو خود معشوق باشي
  • جام جم اوحدي مراغي

  • در نهان نهان نهفته رخت
    در عيان همچو گل شکفته رخت
  • قدرتت در عدد نمي گنجد
    قدر در رسم و حد نميگنجد
  • نه به ذات تو اسم در گنجد
    نه به گنجت طلسم در گنجد
  • در تو و ديدن تو خيري نيست
    ورنه در کاينات غيري نيست
  • رشحه نور در دماغم ريز
    زيت اين شيشه در چراغم ريز
  • گر چه شد مدتي که در راهم
    همچنان در هبوط اين چاهم
  • تا ز در حلقه را در آويزم
    ميزنم آه و اشک ميريزم
  • عاشقي، خيز و حلقه بر در زن
    دست در دامن پيمبر زن
  • از در او توان رسيد به کام
    ديگران را بهل برين در و بام
  • در قناعت به نيم سيري تو
    در شجاعت بدان دلير تو