167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

هيلاج نامه عطار

  • اگر محرم شوي اين راز يابي
    در اينجا راز ما را باز يابي
  • چو مردان ره درون راز جستند
    در آن گم کرده کي خود باز جستند
  • چو اول راه گم شد اندرينراه
    در آخر راه بردند سوي درگاه
  • مرا با عشق خواهد بودن اينراز
    که هم در عشق خواهم گشت جان باز
  • يقين صاحبدلان دانند در دم
    که چون ايشان من اندر عشق فردم
  • منم امروز اندر درد جانان
    بمانده در جهان من فرد جانان
  • نديدم هيچ جز ايشان در بيدل
    کز ايشانست هر مقصود حاصل
  • همه با من منم در ذات ايشان
    هميگويم به کل آيات ايشان
  • منم آدم منم نوح ستوده
    منم در يار کل جولان نموده
  • منم يعقوب ديده يوسف خويش
    مرا يوسف کنون بيش است در پيش
  • منم جرجيس اينجا پاره پاره
    حقيقت جزو و کل در من نظاره
  • منم اينجا زکريا پاره گشته
    بساط جزو و کلم در نوشته
  • علي در دل به بين ولو کشف ياب
    اگر مرد رهي مگذر ازين باب
  • در معني علي بگشاد اينجا
    مرا اين گنج کل او داد اينجا
  • بگفتم رازها در خواب آنشاه
    مرا از کشتن او کردست آگاه
  • حقيقت آنچه اينجاگه تو گفتي
    در اسرار ما اينجا تو سفتي
  • بکش رنج اينزمان چون گنج داري
    ز ما در عشق هان کن پايداري
  • کسي کو راز ما گويد حقيقت
    نه بگذاريم او را در طبيعت
  • حقيقت گفت منصور آن خود ديد
    در اينجاگه جفاي نيکو بد ديد
  • هر آنکو کرد گستاخي درين راز
    نه بگذاريم او را در جهان باز
  • بگوي و جان خود را باز اينجا
    که بگشادستمت در باز اينجا
  • حقيقت آنکه با ايشانست در کار
    چو من آيد حقيقت صاحب اسرار
  • بجز احمد هر آنکو جست و حيدر
    کجا بگشادش اينجايگه در
  • در علم محمد حيدر آمد
    که جمله اوليا را سرور آمد
  • محمد با علي سالار دين اند
    که ايشان در حقيقت پيش بين اند
  • محمد با علي ذات خدايند
    که دمدم راز در جان مينمايند
  • چو از احمد بحيدر در رسيدي
    حقيقت هر دو يکي ذات ديدي
  • ايا سالک اگر تو مرد راهي
    حقيقت واصلي در عشق خواهي
  • ره احمد گزين و سر توحيد
    که بگشايد ز وصلت ناگهي در
  • مبين چيزي مجو جز ذات ايشان
    نظر ميکن تو در آيات ايشان
  • که گفت اينجا اناالحق در نموار
    که نو ميگوئي اينجا بر سر دار
  • من از حيدر يقين گفتم عيانم
    اناالحق هست در شرح و بيانم
  • حقيقت لو کشف برخوان ز حيدر
    کز آن بگشايدت شبلي يقين در
  • دگر از حيدر کرار اينراز
    بگفتم لو کشف در اين يقين باز
  • تو اينمعني کجا داني نکوئي
    که در ميدان فتاده همچو گوئي
  • کسي داند که همچون من شود حق
    بگويد در اناالحق راز مطلق
  • چو من واصل شود در جزو و کل او
    کشد چون من بکلي عين ذل او
  • هر آنکس کو شود واصل چو من باز
    بيابد در درون انجام و آغاز
  • منم انجام با آغاز ديدي
    در اينجا روي جانان باز ديدي
  • منم اينجا بديده اصل فطرت
    رسيده در مکان قرب و عزت
  • منم اينجا با حقيقت چون قمر گم
    شده خورشيد را در عين قلزم
  • منم اينجا سما و مر ستاره
    بنورم جمله ذره در نظاره
  • منم اينجا فلک گردان نموده
    همه کوکب در او حيران نموده
  • منم اينجا حقيقت در و دريا
    نموده هر نفس صد شور و غوغا
  • تو اي شبلي حقيقت راز داري
    ستاده اين زمان در پايداري
  • کجائي در کجائي من که باشم
    اگر از وصل آيي من که باشم
  • حقيقت من رآني دان در اينراز
    حقيقت پرده همچون من برانداز
  • توئي من من توام اينجا حقيقت
    کنم خود را در اينجا با شريعت
  • چو در ذاتم يقين توحيد پيداست
    مرا چندين هزاران شور و غوغاست
  • از آنجا کامدم اينجا بديدم
    يکي بد در کمال خود رسيدم