167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • گر شور مستيم کند انديشه گردباد
    در گردش قدح شکند شيشه گردباد
  • شور جهان ترانه دود دماغ گيست
    صد دشت و در تنيده بيک ريشه گردباد
  • مقبولي و اوضاع مخالف چه خيال است
    در ديده خلد گر مژه ام نيش برارد
  • امروز در بسته بروي همه باز است
    آئينه مگر حاجت درويش برارد
  • عقده ناپيداست در تار نفس
    ليک (بيدل) روز و شب وا ميکند
  • نواي خامشان در پرده دود دلست اينجا
    نگوئي شمع تنها گريه دارد ناله هم دارد
  • اگر مردي در تخفيف اسباب تعلق زن
    کز انگشت دگر انگشت نر يک بند کم دارد
  • در عدم آخر از هواي خطي
    خاک خود را غبار خواهم کرد
  • وقت است که چون غنچه بافسون خموشي
    در ناله بلبل نفسم ريشه دواند
  • خواب راحت شعله را در پرده خاکستر است
    گر غبار جستجوها بشکني بستر شود
  • نگاه تا مژه بستن ندارد آنهمه فرصت
    گمان مبر در نيرنگ اين دکان که نبندد
  • پيچيده در و دشت زبس لغزش رفتار
    تا موج گهر جاده هموار ندارد
  • چون لاله دو روزي بهمين داغ بسازيد
    گل در چمن رنگ وفا بار ندارد
  • جهان بيجلوه مدهوشست هم در پرده طوفان کن
    که ميترسم تحير گردش از ايام بردارد
  • کمال پر نگشايد بکارگاه دنائت
    هوا بلندي خود در زمين پست بپوشد
  • زوهم جاه چه موهاست در دماغ تعين
    غرور چيني اين انجمن شکست بپوشد
  • بگم شدن چو نگين بي نياز شهرت باش
    که ناز نام ترا در مغاک مي فگند
  • زعاجزي در اقبال امن زن (بيدل)
    که طاقتت بجهان هلاک مي فکند
  • چه خيال است سر از خواب گران برداريم
    پهلوي ما چو گهر در ته بالين آمد
  • چون نفس سر بخط وحشت دل ميتازيم
    جاده در دامن ايندشت همان چين آمد
  • باز بي روي تو در فصل جنون جوش بهار
    سايه گل بسرم پنجه شاهين آمد
  • ذوق آغوش دوئي در وصل نتوان يافتن
    بيخبر مجنون ما ليلي شد و محمل نشد
  • در لباس قطره نتوان تلخي دريا کشيد
    مفت آن خوني که خاکستر شد اما دل نشد
  • اسلام و کفر هر يک واحد خيال ذاتست
    در چشم دور و نزديک خورشيد شک ندارد
  • گر حسرت هوس کيش باز آيد از فضولي
    کلفت کراست هر چند گل در چمن نماند